ألا بذکرالله تطمئن القلوب...
اگر شخصى توبه کرد ولى باز شیطان و یا هواى نفس بر او غلبه کرد و او فریب خورد و گناهى را مرتکب شد و آن عهدى را که با خدا بسته بود شکست توبه سابقش باطل نمى شود بلکه واجبست بر او از گناه تازه اش توبه کند و از خدا طلب آمرزش نماید و از رحمت بى پایان حق نباید ماءیوس شود نگوید حالا من دیگر بار گناه کردم خدا مرا نمى بخشد، خیر، یاءس و نا اءمیدى خود از گناهان کبیره است و خدا هم غفار است و از گناه هان مى گذرد.
محمّد بن مسلم از حضرت باقر (ع ) روایت کرده که حضرت فرمود:
اى محمّد بن مسلم گناهان بنده مؤ من که از آن توبه کرده آمرزیده شده است و باید براى آینده ، پس از توبه و آمرزش کار نیک و خوب و پسندیده اى انجام دهد به خدا این فضیلت نیست مگر براى آنها که ایمان دارند.
من گفتم اگر پس از توبه و استغفار از گناهان ، باز گناه کرد و باز توبه نمود آنوقت چه باید کرد آیا قبول است یا نه ؟
حضرت فرمود: اى محمد بن مسلم تو گمان میکنى که بنده مؤ من از گناه خود پیشمان گردد و از آن آمرزش خواهد و توبه کند خدا توبه اش را نمى پذیرد؟!
گفتم : کسى که چند بار اینکار را کرده است ، یعنى گناه مى کند و بعد از خدا طلب آمرزش مى خواهد، آیا بخشیده مى شود؟!
حضرت فرمود: آنچه مؤ من با آمرزش خواهى و توبه بازگردد خدا هم به آمرزش او بر مى گردد. و براستى که خداوند زیاد آمرزنده و مهربانست توبه را میپذیرد و از بدکردارى ها میگذرد. مبادا تو مؤ منین را از رحمت خدا نومید سازى .(1)
جوانى در بنى اسرائیل بود که بیست سال خدا را عبادت و طاعت کرده ، بیست سال سر تعظیم و ادب در برابر حق فرود مى آورد تا اینکه همنشین هاى بد، هواى نفس ، شیطان او را فریب داد و به گناه آلوده شد و بیست سال در معصیت بسر مى برد، روزى در آینه نگاه کرد دید موهایش سفید شده خیلى ناراحت شد، بدش آمد و از کرده خود پیشمان شد، گفت خدایا بیست سال بندگى و عبادت کردم و حال بیست سال است که نفهمیدم به گناه افتادم آیا اگر برگردم بسوى تو و توبه کنم آیا مرا قبول مى کنى ؟ صدائى شنید که یکى مى گفت :
اَحْبَبْتَنا فَاَحْبَبْناکَ، تَرَکْتَنا، فَتَرَکْناکْ، وَعَصَیْتَنا، فَاَمْهَلْناکْ وَاِنْ رَجَعْتَ اِلَیْنا قَبِلْناک .
یعنى ما را دوست داشتى پس ما هم ترا دوست داشتیم ، و ما را ترک کردى پس ما هم تو را ترک کردیم ، معصیت ما کردى تو را مهلت دادیم پس اگر برگردى بطرف ما تو را قبول مى کنیم .(2)
از این مرحمتها از خدا نسبت به تمام امم بوده و در این امت هزار برابر است .
بازآ، بازآ، هر آنچه هستى باز آى
گر کافر و گبر و بت پرستى باز آى
این درگه ما در گه نومیدى نیست
صدبار اگر توبه شکستى بازآى
در هر حالتى شخص باید امیدش به خدا باشد. حضرت لقمان به فرزندش وصیت فرمود: اى فرزندم ، اگر گناه جن وانس را داشته باشى ، چنان امیدوار به خدا باش که تو را رحم مى کند و اگر عبادت ثقلین را هم داشته باشى بترس از اینکه مبادا تو را عذاب کنند، یعنى به عبادت خودت ننازى که عجب تو را بگیرد.
ابوبصیر مى گوید: به حضرت صادق (ع ) عرض کردم : آقا! معنى توبه نصوح چیست که خداوند به آن امر فرموده است ؟
حضرت فرمود: آن توبه از گناهى است که انسان هرگز به آن باز نگردد.
گفتم : آقا جان ! کدامیک از ماست که به گناه باز نمى گردد؟!
حضرت فرمود: اى ابامحمد به درستى که خدا بندگانى را دوست دارد که بعد از فریب خوردن زیاد، توبه زیاد کند.
در حقایق الاسر دارد، حضرت رسول خدا (ص ) فرمود:
اگر آنقدر گناه کردید که تا آسمان برسد و بعد پشیمان شوید و توبه کنید هرآینه خدا قبول مى کند توبه شما را.
بار الَّها بارها بر گشته ام
توبه ها و عذرها بشکسته ام
کرده ام آنها، که از من مى سزید
تا چنین سیل سیاهى در رسید
1- اصول کافى : باب توبه ، حدیث 6 .
2- ثمرات الحیوة : جلد 3، صفحه 377 از انوار نعمانیه .
40معجزه از پیامبر (صلوات الله علیه)
1–پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم پس از درخواست قريش، شقّ القمر كرد؛
2- هشتاد نفر را با مقدار كمى جو سير كرد كه عناق یكى از آنها است،
3-در جايى ديگر هشتاد نفر را با نان اندكى كه در دست اَنَس بود سير كرد.
4-در جايى ديگر تمام سپاهيان با خوردن مقدار كمى خرما كه دختر بشير به پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم داده بود سير گشتند و از خرما نيز چيزى باقى ماند.
5-يك بار ديگر، آب از ميان انگشتانش جوشيد و همه را سيراب كرد. و از ظرفى كه دهانه آن بسيار تنگ بود وضو گرفت.
6-يك بار آب وضويش را در چشمه تبوك و بار ديگر در چشمه حديبيه ريخت و آب از آن دو فوران كرد و هزاران نفر از آن سيراب گشتند در حالى كه پيشتر آب نداشتند.
7-يك بار مشتى خاك به سوى مشركان ريخت و چشمان آنان كور شد و خدا در اين باره اين آيه را نازل كرد: «وَما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ رَمى» « هنگامى كه ريگ به سوى آنان افكندى، تو نيفكندى بلكه خدا افكند»
8-معجزه ديگر او اين بود كه وقتى كه براى او منبرى ساختند، تنه درخت خرمايى كه پيشتر بر آن مى نشست و خطبه می گفت از دورىِ رسول خداصلى الله وعليه وآله وسلم ناله زد به طورى كه ناله او را همه ياران شنيدند، پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم به آن تنه نخل دستى زد و تنه ساكت شد.
9-هنگامى كه از يهود درخواست كرد كه مرگ را آرزو كنند، به آنها خبر داد كه هيچگاه آرزوى مرگ نخواهند كرد.
10-پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم از غيب خبر داد و فرمود: “عمّار را گروه طغيانگر خواهند كشت” و “حسن عليهالسلام با صلحش كار دو گروه از مسلمانان را اصلاح خواهد كرد".
11-همچنين از مردى خبر داد كه در راه خدا می جنگد ولى سرنوشتش جهنم است و سرانجام خودكشى می كند، او سراقة بن جعشم بود، روزى پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم را تعقيب كرد ناگاه پاى اسب سراقه در زمين فرو رفت و دود او را احاطه كرد، او از پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم كمك خواست و پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم براى او دعا كرد و نجات يافت. پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم او را هشدار داد كه روزى كسرى او را خواهد گرفت و دستبند به او خواهند زد؛ چنين نيز شد.
12-پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم در همان شبى كه اسود عنسى -كه در يمن بود- كشته شد، از مرگش خبر داد و قاتلش را معرفى كرد.
13-بر صد مرد قريشى كه منتظر او بودند خاك پاشيد و ديگر او را نديدند.
14-شترى با تذلّل به حضرت شكايت برد.
15-دو درخت را نزد خود فرا خواند و آنها نزد او آمدند، سپس به آنها دستور داد كه جدا شوند و جدا شدند.
16-مسيحيان را براى مباهله فرا خواند و به آنها خبر داد كه اگر مباهله كنند هلاك مى گردند، و آنان نيز از مباهله امتناع ورزيدند.
17-عامر بن طفيل و اربد بن قيس كه دو جنگجوى عرب بودند براى كشتنش نزد وى آمدند ولى بين او و آنها فاصله شد و پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم آنها را نفرين كرد و عامر به سبب غده اى هلاك شد و اربد با صاعقه نابود گرديد.
18-روزى از مرگ اُبىّ بن خلف خبر داد و شخصى اُبى را با زخمى كوچك به قتل رساند.
19-روزى به او سم خوراندند و همه كسانى كه از آن خوردند مردند، ولى او بعد از اين حادثه چهار سال زنده ماند در حالى كه هنگام خوردن، آن گوشت سمى با وى سخن گفت.
20-در جنگ بدر، نام قهرمانان قريش را كه كشته مى شوند نام برد، و پس از جنگ بر اجساد يك يك آنها ايستاد.
21-خبر داد كه گروهى از امّتش در نزديكىِ دريا مى جنگند، و اينچنين نيز شد.
22-مشارق و مغارب زمين برايش آشكار بود و از آن خبر مى داد كه در امّت اسلام حاكمى بر مشرق و مغرب زمين حكومت خواهد كرد، و چنين نيز شد؛ و اين حاكم كه از مشرق زمين يعنى بلاد ترك تا مغرب زمين يعنى درياى اندلس و شهرهاى بربر را فتح مى کند نمى تواند سرزمينهاى جنوب و شمال خويش را فتح نمايد.
23-به دخترش فاطمه عليهاالسلام خبر داد كه او اولين كسى است كه پس از رحلتش به او ملحق مى شود، و چنين نيز شد.
24-همچنين خبر داده بود كه آن همسرش كه از بقيه بيشتر صدقه بدهد زودتر از ديگر همسرانش پس از رحلتش به او خواهد پيوست، و چنين شد زيرا كه زينب بنت جحش كه از ديگران بيشتر صدقه مى داد زودتر به او پيوست.
25-پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم به گوسفندى كه بى شير بود دست كشيد و گوسفند پرشير شد، و اين سبب اسلام آوردن ابن مسعود شد. او اين كار را بار ديگر در خيمه امّ معبد خزاعيه انجام داد.
26-روزى چشم يكى از اصحاب درآمد و به زمين افتاد. پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم با دست خويش آن چشم را در جاى خود قرار داد و بهتر و سالمتر از چشم ديگر شد.
27-آب دهان خويش را در روز جنگ خيبر به چشمان دردناك على عليه السلام ماليد و در همان لحظه چشمانش سالم شد و او را پرچمدار سپاه كرد.
28-ياران پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم صداى تسبيح گفتن غذايى را كه در برابر پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم بود مى شنيدند.
29-لبهاى يكى از ياران پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم به شدت درد مى كرد، پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم دست بر آن كشيد و بى درنگ شفا يافت.
30-روزى غذاى سپاهيانش بسيار كم شد، او باقيمانده غذاى موجود را جمع كرد و براى بركت دار شدن آن دعا فرمود، سپس تمام ياران از آن غذا خوردند.
31-حكم بن عاص براى تمسخر پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم، لنگ لنگان قدم برمى داشت. پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم رو به او كرد و فرمود: همينگونه بمان. او تا آخر عمر لنگ لنگان قدم برمى داشت.
32-پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم دست بر دست طلحه كه در جنگ اُحد آسيب ديد كشيد، و همان وقت دستش شفا يافت.
33-همچنين پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم حضرت على عليه السلام را باخبر ساخت كه در ماه مبارك رمضان به شهادت مى رسد و محاسنش با خون سرش رنگين مىگردد.
34-او خبر از شهادت امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام داد و فرمود: حسن عليها لسلام با سم، شهيد مى شود؛ و حسين عليه السلام در كربلا شهيد مى گردد در حالى كه تنها و بى ياور خواهد ماند.
35-همچنين خبر داد كه امام رضاعليه السلام -كه پاره تن او است- در طوس مدفون مى گردد.
36-خبر داده بود كه امامان بعد از او دوازده نفر هستند، و نام همه را با اسم بيان كرد، و خبر داد كه اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از او با ناكثين و قاسطين و مارقين خواهد جنگيد.
37-خبر داده بود كه يكى از همسرانش ظالمانه به جنگ اميرالمؤمنين عليه السلام خواهد رفت و سگهاى حوأب بر او پارس خواهند كرد.
38-خبر داده بود كه فتنه ها پس از او زياد خواهد شد، و ابوذر تنها و بى كس خواهد مرد، و غذاى آخرين روزِ عمّار از دنيا مقدارى شير خواهد بود.
39-از معجزات پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم اين است كه خورشيد مطيع او بود و روزى به دستور او از غروب كردن باز ماند و يك بار نيز از طلوع كردن براى مدتى باز ماند.
40-همچنين روزى به درختى دستور داد كه از جايش حركت كند، درخت نيز از جايش حركت كرد و نزد پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم آمد و به او سلام كرد، سپس به جاى خويش برگشت، كه اين خبر در نهج البلاغه نيز آمده است.
گفته اند: هركه در اين معجزات شك نمايد و گمان كند كه نقل اين معجزات به حد تواتر نرسيده است و متواتر، فقط قرآن است، اين شخص مانند كسى است كه در شجاعت على عليه السلام يا كرم حاتم طايى شك كرده، ولى با اين حال نمى تواند در تواتر قرآن كريم كه معجزه بزرگ پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم است شك كند كه پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم با آن با تمام خلق و فصيحان عرب كه هزاران نفر هستند به تحدّى برخاست و قرآن فصيحان و سخنوران عرب را به مبارزه دعوت مى كند و از آنان مى خواهد كلامى مانند قرآن بياورند يا حدّاقل ده سوره مثل قرآن يا يك سوره مثل آن بياورند، سپس قرآن مى فرمايد: ” لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِنْسُ وَالجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا القُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً” “اگر انس و جن گرد آيند تا مانند اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورند هرچند برخى از آنها پشتيبان برخى ديگر باشند".
و خدا اين سخن را فرمود تا آنان را عاجز سازد. آنان نيز به عجز خويش اقرار كردند و از مبارزه با قرآن دست كشيدند و خود را در معرض مرگ و زنان و كودكان خويش را در معرض اسارت قرار دادند و نتوانستند با قرآن معارضه كنند و از ارزش آن بكاهند. سپس اين تحدّى به شرق و غرب عالم و تمام عصرها و دورانها رسيد ولى كسى پيدا نشد كه با قرآن معارضه كند.
متن از طرف سرکار خانم فرزانه حيدري
السلام علیک یا حبیب الله یا محمد ابن عبدالله اشهدانک قد بلغت الرساله واقمت الصلاه وآتیت الزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر
و سلام بی پایان تمامی کائنات برتو باد ای پیامبر رحمت و مهربانی، آنگاه که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث گشت و سخن و عملش رابا آزادگی و انسانیت اجین نمود اینان که دینش و خودش را به استهزاء می گیرند در جاهلیت و وحشی گری مطلق بسر میبردند اکنون نیز بدرستی مشاهده میشود که در همان خوی حماقت و وحشیگریشان غوطهورند و در عین ناباوری دم از آزادی اندیشه و بیان میزنند در حالی که در کشورهایشان کسی جرات رد هلوکاست و بازتاب اخبار کودک کشیها در فلسطین و جنایات انسانی در آفریقا و سایر نقاط جهان را ندارد. حضرت مصطفی شیرینترین و لذت بخشترین عمل را عبادت معبود خواند و در پی هدایت خلق بود حال آنکه اینان برای رسیدن به اهداف پلید خود دست به هر کاری میزنند و فقط ادا در میآورند و فریاد آزادی بیانشان کوش فلک را کر کرده است.
ما ابراز انزجار خود را از اقدام وقیحانه نشریه فرانسوی شارلی ابدو در اهانت به حضرت خاتم المرسلین(صلی الله علیه و آله و سلم) تاکید مینمائیم: مسلمین جهان اعم از شیعه و سنی در جای جای دنیا با تاکید بر اصل وحدت و اخوت در عصر کنونی تحت لوای اسلام جمع گشته و دست در دست یکدیگر عزم خود را بر حفظ عزت و کرامت امت اسلامی جزم می نماییم. از مجامع حقوقی و بین المللی میخواهیم تا عاملان این اقدام ننگین را به سزای اعمال خویش برسانند.
همچنین به دشمن اعلام میداریم که خورشید همیشه پشت ابرها قرار نمیگیرد و اگر همه نیروهای خود را جمع کنید هرگز موفق نخواهید شد از گسترش روز افزون اسلام جلوگیری نمایید؛ چرا که این وعده حتمی و تخلف ناپذیر خداوند است که مستضعفین روی زمین نجات پیدا کرده و اسلام در سرتاسر گیتی به پیشوایی خلف صالح پیامبر عظیم الشان اسلام، مهدی موعود (عج) گسترش خواهد یافت.
امام علی (علیه السلام) درحدیثی سه حالت رابرای انسان مومن بیان نموده اند.
وَ مِنْ كَلَامِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع كُلُّ قَوْلٍ لَيْسَ لِلَّهِ فِيهِ ذِكْرٌ فَلَغْوٌ- وَ كُلُّ صَمْتٍ لَيْسَ فِيهِ فِكْرٌ فَسَهْوٌ- وَ كُلُّ نَظَرٍ لَيْسَ فِيهِ اعْتِبَارٌ فَلَهْوٌ
حضرت امیر المومنین (علیه السلام) می فرماید:هر سخنى كه ذکر خدا در آن نباشد بيهوده است وهر سكوتى كه در آن انديشهاى نباشد سهو است و هر نگاهى كه در آن عبرت نباشد لهو است
امام علی ع دراین حدیث ترسیم مهمی ازیک انسان مومن وآگاه نموده که دارای سه حالت است یا متکلم است یا ساکت ویا نظر به چیزی درخارج می کند، در این سه حالت باید سه برنامه داشته باشد، اگر سخن می گوید ذکری ازخدا دراو باشد، و اگر سکوت می کند سکوتش آمیخته با تفکرباشد و اگر نگاه می کند نگاهش عبرت باشد
بحارالانوارج74
به مناسبت هفدهم ربیع الاول، سالروز ولادت با سعادت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم، مصادیقی از سیرۀ رفتاری آن حضرت را تقدیم خوانندگان می نمایم.
1. آب را با سه نفس مى آشاميد؛ آب را مى مكيد و يكباره سر نمى كشيد.
2. چون كسى را صدا مى زد، سه بار تكرار مى كرد؛ ولى در سخن گفتن يك بار بيشتر نمى گفت.
3. اگر اذن دخول مى گرفت، سه بار تكرار مى فرمود.
4. كلامش روشن بود و هر شنوندهاى آن را مى فهميد. به هنگام سخن گفتن، سفيدى دندانش برق مى زد؛ اگر او را مى ديدى مى گفتى: دندان هاى پيش او فاصله دارد ولى فاصله نداشت.
5. نگاه كردنش كوتاه بود و به كسى خيره نمى شد. اگركسى سخنى را خوش نمى داشت با او مطرح نمی کرد.
6. هنگام راه رفتن مانند كسى كه از سراشيبى فرود مى آيد، قدم بر مى داشت.
7. هيچ خوراكى را نكوهش يا ستايش نمى كرد.
8. هر كس آن حضرت را می دید، مى گفت: هيچ كس را مانند آن جناب صلّى اللَّه عليه و آله قبل از آن و بعد از آن نديده و نخواهم ديد.
9. امام صادق عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نگاهش را ميان يارانش تقسيم مى كرد و به اين و آن يكنواخت مى نگريست.
10. آن حضرت هرگز پاى خود را در میان یاران دراز نكردند.
11. اگر مردى با آن حضرت دست مى داد، حضرت دست او را رها نمى كرد تا او دست خود را عقب بكشد؛ وقتی مردم اين نكته را فهميدند در وقت دست دادن، فوراً دست خود را از دست حضرت بيرون مى كشيدند.
12. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله هرگز سائلى را رد نكرد، اگر چيزى داشت مى داد و گر نه مى فرمود: خدا برساند.
13. امام صادق عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله هر گاه با كسى مى نشست از جا بر نمى خاست تا همنشين او از جا برخيزد.
14. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به هنگام سخن گفتن لبخند مى زد.
15 امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤمنى نيست مگر آنكه از شوخى بهرهاى دارد.
16رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نيز شوخى مى كرد ولى جز سخن حق چيزى نمى گفت.
17. وقتی کودکی را برای تبرّک یا نامگذاری به حضور رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى آوردند، آن حضرت به احترام نزدیکان کودک، او را در دامن خود مى نشانيد،؛ گاهی اتفاق می افتاد كه كودك در دامان آن حضرت ادرار مى كرد. برخى از كسانى كه ناظر بودند به روى كودك فرياد مى زدند. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مى فرمود: با تندى از ادرار کردن كودك جلوگيرى نكنيد؛ او را رها كنيد تا كاملاً ادرار كند. آنگاه به دعا و نامگذارى وى مى پرداختند. نزدیکان كودك نيز خوشحال مى شدند و آزردگى و ملالت خاطرى از اين حادثه در پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نمى ديدند؛ وقتی از نزد آن حضرت بازمى گشتند، پیامبر لباس خود را آب مى كشيدند.
18. هنگامی که رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله سواره بود، نمى گذاشت كسى پياده همراه او حركت كند، يا او را با خود سوار مى كرد و اگر وى نمى پذيرفت، حضرت مى فرمود: جلوتر برو و هر جا در نظر دارى، منتظر من بمان.
19. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله هيچ گاه براى خود از كسى انتقام نگرفت؛ بلكه آزار دهندگان را مى بخشيد و از آنان گذشت مى فرمود.
20. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله اگر يكى از يارانش را سه روز پياپى نمى ديد از حال وى جويا مى شد؛ اگر در سفر بود، برايش دعا مى كرد؛ اگر در شهر بود به ديدارش مى رفت و اگر بيمار بود از او عيادت مى فرمود.
امام صادق علیه السلام دو ویژگیِ صاحبان عقل را بیان فرمودهاند.
قُلْتُ لَهُ (ابی عبدالله) مَا الْعَقْلُ قَالَ: مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ فَقَالَ تِلْكَ النَّكْرَاءُ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْل
شخصى از امام ششم عليه السلام پرسيد عقل چيست؟. حضرت فرمود: عقل چيزي است كه به وسيله آن خدا پرستش شود و بهشت به دست آيد. آن شخص گويد: گفتم: پس آن چه معاويه داشت، چه بود؟. حضرت فرمود: آن نيرنگ است، آن شيطنت است؛ آن شبیه عقل (نمايش عقل) را دارد، ولى عقل نيست.
(الكافي، ج1، ص: 11)
امشب سخن ازجان جهان باید گفت / توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم / تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت
هرگز فراموشمان نمی کند
ای منتظران!
ای دلبستگان خورشید همیشه فروزان!
سختی های زمان، دیری نمی پاید.
ای عاشقان!
ای خلوت نشینان پریشان!
امیدمان ناگهان با کوله باری از مهربانی می آید.
از «بیهوده گویان» نباشید؛ از «عافیت طلبان» و از «مصلحت جویان»!
اگر او «شریک قرآن» است، چرا قرآن نمی خوانید؟
اگر او «خورشید شب شکن» است، چرا در تاریکی ها می مانید؟
و اگر او «کشتی نجات» است، چرا به سوی دریا نمی رانید؟
راستی اگر او «باران و رحمت بی کران الهی» است، چرا در زیر باران تشنه نشستن؟
اگر او «سرسبزی روزگاران» است، چرا در فصل برگ ریزان، از پا نشستن؟
و اگر او «سرپرست و دوستدار مؤمنان» است، چرا دل دوستان خدا را شکستن؟
آه… یاران!
او «از بین برنده ستم و تجاوز» است، راه «عدالت» بپویید.
او «دروازه هدایت» است، از «گمراهی»ها، دوری بجویید.
و او هیچ گاه ما را فراموش نمی کند، از «عشق» بگویید.
انتظار… منتظر…
انتظار، استقامت بر دین است و منتظر، حرکت آفرین.
انتظار، یاد یار است و منتظر، بی قرار.
انتظار، مسؤلیت آور است و منتظر، جهادگر.
انتظار، برترین کار است و منتظر، نیکوکار.
انتظار، ستیز است و منتظر، اهل پرهیز.
انتظار، آماده سازی است و منتظر، مهیای جانبازی.
انتظار، راز است و منتظر، در سوز و گداز.
انتظار، مبارزه با بیداد است و منتظر، فریادگر عدل و داد…
همزمان با پایان یافتن ماه صفر و حلول ماه ربیع الاول شاهد رواج یک باور غلط هستیم که بیشتر در شرایط کنونی از طریق پیامک، ایمیل یا شبکههای نظیر وایبر، واتساپ، تلگرام و … منتشر میشود، با این مضمون که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «هر کس خروج از ماه صفر را به من اطلاع دهد، اهل بهشت است»! به همین خاطر برخی افراد در اولین شب ماه ربیعالاول بر درب مساجد حاضر شده تا به نوعی پایان ماه صفر را اعلام کنند!
این باور غلط که به صورت بشارت بهشت از قول پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در راستای خوشنودی ایشان از پایان یافتن ماه صفر و آغاز ماه ربیع الاول صورت میگیرد، متأسفانه باعث شده اصل و شأن حدیث، مورد غفلت قرار گرفته و مفهوم آن وارونه جلوه داده شود.اما اصل واقعه و حدیث چیست؟ این روایت در شأن یکی از بهترین صحابه پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) ابوذر غفاری است که به دلیل رواج آن باور غلط، محور حدیث به کلی فراموش شده است.
این حدیث در باب «معنى قول النبی ص من بشرنی بخروج آذار فله الجنة» از کتاب معانی الاخبار (النص / ۲۰۴) و همچنین کتاب علل الشرایع مرحوم شیخ صدوق (ج ۱ / ص ۱۷۵) و در روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه اثر مرحوم محمد تقی مجلسی (ج ۱۳ / ص ۳) و با سلسله سند زیر بیان شده است:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الشَّیْبَانِیُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُؤَدِّبُ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الوَرَّاقُ وَ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ»
سلسله سند این روایت به صحابی بزرگوار عبدالله بن عباس منتهی میشود که وی اصل واقعه را اینگونه توصیف میکند:
«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ کَانَ النَّبِیُّ ص ذَاتَ یَوْمٍ فِی مَسْجِدِ قُبَا وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَقَالَ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْکُمُ السَّاعَةَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِکَ قَامَ نَفَرٌ مِنْهُمْ فَخَرَجُوا وَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ یُحِبُّ أَنْ یَعُودَ لِیَکُونَ أَوَّلَ دَاخِلٍ فَیَسْتَوْجِبَ الْجَنَّةَ، فَعَلِمَ النَّبِیُّ ص ذَلِکَ مِنْهُمْ فَقَالَ لِمَنْ بَقِیَ عِنْدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ: إِنَّهُ سَیَدْخُلُ عَلَیْکُمْ جَمَاعَةٌ یَسْتَبِقُونَ. فَمَنْ بَشَّرَنِی بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّةُ، فَعَادَ الْقَوْمُ وَ دَخَلُوا وَ مَعَهُمْ أَبُوذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ لَهُمْ فِی أَیِّ شَهْرٍ نَحْنُ مِنَ الشُّهُورِ الرُّومِیَّةِ؟ فَقَالَ أَبُوذَرٍّ قَدْ خَرَجَ آذَارُ یَا رَسُولَ اللَّهِ.
فَقَالَ(صلی الله علیه و آله و سلم): قَدْ عَلِمْتُ ذَلِکَ یَا أَبَاذَرٍّ وَ لَکِنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ یَعْلَمَ قُومِی أَنَّکَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ وَ أَنْتَ الْمَطْرُودُ عَنْ حَرَمِی بَعْدِی لِمَحَبَّتِکَ لِأَهْلِ بَیْتِی فَتَعِیشُ وَحْدَکَ وَ تَمُوتُ وَحْدَکَ وَ یَسْعَدُ بِکَ قَوْمٌ یَتَوَلَّوْنَ تَجْهِیزَکَ وَ دَفْنَکَ أُولَئِکَ رُفَقَائِی فِی الْجَنَّةِ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُون»
از ابن عباس نقل شده که گفت: روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه تعدادی از اصحابشان در مسجد قبا نشسته بودند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اولین کسی که الان بر شما وارد میشود، مردی از اهالی بهشت است!
برخی از اصحاب تا این سخن را شنیدند، برخاسته و از مسجد خارج شدند تا دوباره وارد شده و اولین کسی باشند که بهشت بر او واجب میشود، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متوجه شده و به بقیه اصحاب که نزد ایشان بودند، فرمودند: اکنون جماعتی در حال سبقت گرفتن از یکدیگر،بر شما وارد میشوند، (ولی از میان آنها) کسی که پایان یافتن ماه آذار (نام یکی از ماههای رومی معادل ماه خرداد و در آن زمان معادل ماه صفر) را بر من بشارت بدهد، اهل بهشت است.
آن جماعت برگشتند و وارد شدند و ابوذر نیز همراهشان بود، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود: ما در کدام یک از ماههای رومی هستیم؟ ابوذر گفت: یا رسول الله! ماه آذار به پایان رسیده است.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای اباذر! من این مسأله را میدانستم، ولی دوست داشتم قوم من بدانند که تو مردی از اهالی بهشتی و چطور اینگونه نباشد، در حالی که تو بعد از من به دلیل محبتت به اهل بیتم، از حرم من طرد (تبعید) میشوی، تنها زندگی میکنی و تنها میمیری و قومی که امر کفن و دفن تو را انجام میدهند، به واسطه تو خوشبخت میشوند، آنها دوستان من در بهشتی هستند که به پرهیزکاران وعده داده شده است.
این در حالی است که در میان کتب حدیث، تنها روایتی که اشاره به پایان یافتن ماه صفر و آغاز ربیع داشته باشد، همین روایت است، به نظر میرسد، در برخورد با روایتی که در فضای مجازی و اجتماعی مطرح میشود و به گونهای منطبق بر عقل و منطق نیست، باید با دیده تأمل نگریسته شود و از کارشناسان خبره از میزان صحت حدیث مطمئن شد.
آداب صدقه برای امام زمان(عج) از زبان سیدبن طاووس :
در ماه صفر بزرگترین مصیبت وارده به امت اسلامی یعنی رحلت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داده است؛ از این رو این ماه را ماه مصیبت و عزا میخوانند و شیعیان در این بسیار محزون هستند. عدهای نیز همین موضوع را دال بر منحوس بودن ماه صفر میدانند. همچنین در چرایی نحوست ماه صفر دلایل دیگری نظیر شهادت امام حسن(علیه السلام) و امام رضا(علیه السلام) در این ماه را ذکر میکنند. ضمن این که ابتدای ماه صفر با ورود کاروان اسرا به شهر شام مصادف است، نیز آغاز جنگ صفین در نخستین روز صفر بوده است.
از این رو ، تأکید بسیاری بر صدقه دادن برای دفع بلاها و رفع نحوست ماه صفر شده است.
با توجه به این که در نخستین جمعه ماه صفر قرار داریم و جمعهها نیز متعلق به حضرت صاحب الزمان(عج) است، آداب صدقه دادن برای سلامتی آن حضرت را با استناد به کتاب «امام زمان و سید بن طاووس» به قلم سید جعفر رفیعى بررسی میکنیم.
اهمیت این موضوع از زبان سید بن طاووس (متوفی ۶۶۴ ه.ق) در این است که این عالم ربانی در زمان غیبت کبری با حجتبن الحسن(ع) دیدار داشته است.
یکى از اعمالى که سید بن طاووس، رحمة الله علیه، به آن بسیار اهمیت مى داده، صدقه براى حفظ وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، بوده است چون یکى از تکالیف زمان غیبت صدقه دادن استبه آنچه میسر استبراى حفظ وجود مبارک امام زمان(عج).
به طور کلى صدقه آثارى دارد یکى اینکه صدقه نمایشگر صداقت ایمان مؤمن است که با انجام آن نشان مىدهد تا چه حد در وادى ایمان و خداپرستى صادق است و از این طریق نیازمندیهاى مؤمنان رفع مىگردد و رفاه عمومى به وجود مىآیدچنان که قرآن کریم در آیه ۱۰۳ سوره توبه مى فرماید: «خُذ مِن اَموالِهِم صَدَقَةً تُطهِرُهُم و تُزَکِیهِم بها» اى رسول ما! تو از مؤمنان صدقات را دریافت کن تا بدان صدقات نفس آنها را پاک و پاکیزه سازى.
مؤمن صدقه را باید خود یا براى فایده و غرضى که در نظر دارد بدهد و یا براى حفظ نفس خود و یا محبوب و عزیزى که بسیار نزد او گرامى است و چه محبوبى بالاتر از امام زمان، ارواحنا فداه، که اصلاح بسیارى از امور دینى و آخرتمان بستگى به وجود و سلامتى آن حضرت دارد و این مطلب به دلیل عقل و نقل ثابت است که هیچ شخصى عزیزتر و گرامیتر نیست و نباید باشد از وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، بلکه حضرتش باید محبوبتر از نفس خودمان باشد و اگر چنین اعتقادى نداشته باشیم در ایمان و معرفتمان نسبتبه آن حضرت ضعف و خللى وجود دارد.
لذا سید بن طاووس، رحمة الله علیه، به فرزند خود سفارش مىفرماید: «ابتدا کن به صدقه دادن براى آن حضرت قبل از اینکه براى خود و عزیزانت صدقه بدهى».
باید توجه داشت که آن حضرت هیچ احتیاجى به صدقه و دعاى ما ندارد بلکه از شؤون بندگى و اداى بعضى از حقوق بزرگ آن حضرت است و خود یک نوع اظهار محبت و دوستى به آن جناب است، و این عمل راه و سببى استبراى جلب رضاى پروردگار و حصول قرب به خداوند در قضاى حوائج و دفع بلا.
لذا آثار صدقه به انفاق کنندگان آن مى رسد مخصوصا اگر انفاق براى اظهار محبت و دعا براى وجود مقدس امام، علیه السلام، باشد.
سید بن طاووس، در کتاب «امانالاخطار» در ضمن دعایى که براى صدقه دادن در وقتسفر ذکر مى کند، مىنویسد:
«اَللهُمَ اِنَّ هَذِهِ لَکَ وَ مِنکَ وَ هِىَ صَدَقَةٌ عَن مَولانا المهدی، عجلالله فرجه، وَ صَلِّ عَلَیهِ بَینَ اَسفارِهِ و حَرکاتِه و سَکَناتِه فِى ساعاتِ لَیلِه وَ نَهارِه وَ صَدقَهٌ عَمَّا یَعنِیهِ اَمرَهُ وَ مَالا یَعنیهِ وَ مَا یُضمِنه و ما یُخلِفُه.»
خدایا! این (صدقه) از آن تو و براى توست و صدقهاى براى سلامتى مولایمان مهدی( عج الله تعالى فرجه الشریف) مىباشد، و بر او درود بفرست آن هنگام که در سفر است و در تمام حرکتها و استراحتهایش، در تمامى اوقات شب و روزش و صدقه اى است، براى هرچه که متعلق به اوست.
یکى از علماى اهل معنا مى فرمود: چه در هنگام سفر و چه در هنگام حضر، وقتى که صدقه براى وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، مىدهید این دعا ـ دعاى فوق ـ را بخوانید.
(به بهانه مراسمات حسيني)
بنده اول هشدار بدهم ؛ كساني كه بي حجابند و چند ليتر براي اهل بيت امام حسين گريه مي كنند و آقاياني كه لعن يزيد مي گويند و حجاب همسرانشان بد است ، نخوانند ؛ وگرنه آن دنيا به امام حسين چه جوابي مي دهند. حال هي بگويند: دلت پاك باشد
عصر عاشورا بود
حجاب از سر زنان و دختران حسيني ربوده شد
هنگامي كه فاطمه صغري (كه احتمالا همان رقيه است) بعد از شهادت پدر و سيلي خوردن از دست شمر و اصابت كعب ني به بازو و پاره شدن گوش ؛ عمه اش زينب را مي بيند ؛ از هيچكدام از اينها شكايت نمي كند.
شكايت فاطمه صغري به عمه اش اين است كه مي گويد :
” يا عمتاه هل من خرقة أستر بها رأسي عن أعين النظار “
اي عمه جان آيا پارچه اي هست كه سر خود را از نامحرمان بپوشانم
[منبع :بحارالانوار؛جلد 45؛صفحه 61 ؛ بقية الباب 37 سائر ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه]
و حضرت زينب سلام الله عليها در اولين جمله خطبه ي آتشين خود به يزيد مي فرمايد:
أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ- تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ- وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَايَا- قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ…
اى پسر آزادشدگان! آيا از عدالت تو است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده جاى دهى و دختران پيامبر اسلام را به اسيرى ببرى و سوق دهى؟ تو چادرهاى ايشان را برداشتى، صورتهاى آنان را باز نمودى
[منبع :بحارالانوار؛جلد 45؛صفحه 134 ؛ باب 39 الوقائع المتأخرة عن قتله صلوات الله عليه إلى رجوع أهل البيت ع إلى المدينة …]
برادرم ! باور كن حتي يزيد به حجاب زنانش حساس بود …
دوست داري به ثواب زيارت امام زمان خودت برسي؟ دوست داري جز ياران و كمك كاران امام زمانت باشي؟
امام موسي كاظم عليه السلام فرموده اند:
« كسي كه نمي تواند ما را زيارت نمايد، پيروان صالح ما را ديدار كند كه ثواب زيارت ما برايش نوشته مي شود و هركس نمي تواند ما را صله كند ، پس نيكان پيرو ما را صله نمايد ،براي او ثواب صله ما نوشته مي شود»
كامل الزيارات، 319، باب 105 به نقل از مكيال المكارم، تكاليف بندگان نسبت به آن حضرت، تكليف سي و يكم: سعي در خدمت كردن به آن حضرت عليه السلام
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ (علیه السلام) إِنَّ أَيَّامَ زَائِرِي الْحُسَيْنِ (علیه السلام) لَا تُحْسَبُ مِنْ أَعْمَارِهِمْ وَ لَا تُعَدُّ مِنْ آجَالِهِمْ
ابو عبد اللَّه جعفر بن محمّد الصادق عليه السّلام فرمودند:ايّام زيارت حضرت امام حسين عليه السّلام جزء طول عمر زائر شمرده نشده و از اجلشان محسوب نمىگردد.
كامل الزيارات-ترجمه ذهنى تهرانى، ص:466
با توجه به نبوغ و علم و مهارتي كه امام در اوضاع سياسي اسلام داشت؛ از روينقشة صحيح و مجراي طبيعي، شروع به مبارزه كرد و هرچيزي كه در پيشرفت مقصودشمؤثر بود، به كار بست. مؤثرترين عاملي كه در پيشرفت هدف امام حسين دخيل بود،همراه آوردن و شركت زنان در اين نهضت عظيم ديني بود. اگر امام حسين با يك عده ازياران و وابستگان خود به كوفه ميرفت و شهيد ميشد، بلافاصله دستگاههاي تبليغاتيبني اميه كه در همه جا آماده و مجهز بودند و تمام پيشامدها را به نفع آنان توجيه ميكرد،به كار ميافتادند.
بر اثر تبليغات سوء بني اميه، مردم اين قيام و جنگ را از جنگهاي معمولي مياناعراب تلقي مينمودند و سر و صداها در مدت كمي خاموش ميگشت و باز بني اميه دركرسي سلطنت قرار ميگرفت و بر مبناي مرام خود عمل ميكرد، اما شركت بانوان در اينقيام، نگذاشت نقشة شوم بني اميه عملي شود.
مرحوم آيتي اصرار دارد كه اهتمام زنان اهلبيت به خطبه و خطابه در فرصتهايمختلف، با بودن امام علي بن الحسين، همه براي اين بوده كه مانع تحريف حادثة كربلاشوند (چه لفظي و چه معنوي). متن آنچه واقع شده بود را به صورت خطبه و خطابه بيانكردند و هدفِ امام را هم تشريح كردند.
راز مطلب اين است كه حسين ميخواهد از راه شهادت، مادهاي تهيه كند كه باتبليغ روي آن، براي ابد دستگاه اموي را رسوا سازد و آيين ظلم و ستم آنان را محكومنمايد.
مرگ و شهادت ركن اساسي و هستة مركزي نقشة حسين است، اگر صحنةلرزانندة كربلا به وجود نيايد، زينب كبري و زين العابدين با كدام سرمايه ميتوانند قدم درراه تبليغ گذارند و با كدام حربه ميتوانند پيكر ظلم اموي را در هم كوبند.
حسين ميرود تا با جانبازي پرشكوه خود، اين سرمايه را تهيه كند، ميرود تا باايجاد يك صحنة شكننده، حربة لازم را به دست زينب و بازماندگان خود بسپرد. بههمين دليل است كه او خود تنها در اين راه نميرود، بلكه زنان و كودكان و جميعبستگانش را نيز به همراه ميآورد. به او گفتند: اي حسين، اكنون كه خود عازم اين سفرهول انگيز و خطرناك هستي، چرا كودكان و زنان را با خود ميبري؟ محمد حنفيه، باچشماني اشكبار اصرار ميورزيد كه حسين از بردن زنان و كودكان خودداري كند، وليحسين به همه يك جواب ميداد و ميفرمود: «نه، آنها نيز بايد در اين مسافرت با منباشند، خداوند خواسته آنان نيز لباس اسارت به تن داشته باشند.»
آري بايد يك كاروان اسير به راه افتد و در لباس اسارت، دربارة قتل حسين تبليغكند و كوفه و شام را منقلب نمايد.
این مطلب ادامه دارد…
حدود 1400 سال پيش در سرزميني به نام كربلا، در ميان ريگزارهاي خشك وبدون حيات، واقعهاي شكل گرفت كه با درخشش خود به ابديت پيوست؛ «واقعة عاشورا»،رهبر آن كسي جز «حسين بن علي» نبود، حسيني كه آيين ظلم و ستم را درهم كوبيد.
امام حسين (ع) براي نجات انسانها به پاخاست و قيام كرد و در اين راه حتيخاندان خود را هم به استقبال شهادت فرستاد. در كاروانِ حسين فقط يك عده سربازنظامي شركت نداشت، بلكه كارواني عاشق بودند از زن و مرد، پير و جوان، كودك وبزرگسال، كه ماجراي فداكاريها و جان فشانيهاي هركدام در تاريخ به جا مانده است.
به راستي امام حسين خوب ميدانست كه از مجراي تجهيزات نظامي، قدرتدرهم كوبيدن آن دستگاه پر قدرت و جبار را ندارد، ولي نقشة امام حسين (ع) برايرسيدن به هدف والاي خود، چيز ديگري بود. نقشة او، به تصوير كشيدن فداكاري وجانبازي و شجاعت افراد كاروان بود و شعار آنها «هيهات مِنَ الذِّلَه».
در اين ميان، اگر نبود صبر و بردباري زنان هنگام مصائب و داغ عزيزانشان و اگرنبود پشتيباني و حمايت همه جانبه (لفظي و عملي) آنان از همسران و فرزندان خود وتشويق آنان به حمايت از مولاي خود تا سر حد جان، عاشورا به كجا ميانجاميد؟
به راستي نهضت عاشورا را بدون رشادتها و شجاعتها و بردباريهاي بزرگبانوي كربلا، «زينب»، چگونه ميتوان وصف نمود؟ آن گاه كه زنان با احساسات خود بهفرزندان و همسرانشان روحيه ميدادند و پرستاري مهربان بر بالين آنها بودند وبا سخنو ناله و زاريشان لرزه بر اندام دشمنان ميانداختند، ناديده نميتوان گرفت .
ما نيز به منظور تبيين هرچه بيشتر نقش زنان در نهضت عاشورا در اين مقال بهبررسي و تحقيق در لا به لاي صفحات تاريخ كربلا پرداختهايم تا شايد بتوانيم در اينسال، عزت و سربلندي زنان نهضت عاشورا را دريابيم و پويندة راه پر افتخار آنان باشيم.
فرازهایی از دعای وداع امام سجاد(علیه السلام) با ماه رمضان:
بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا…
بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها…
بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی…
بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم
و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک…!
قال الصادق(علیه السلام):
من صام لله عزوجل یوما فى شدة الحر فاصابه ظما و کل الله به الف ملک یمسحون وجهه و یبشرونه حتى اذا افطر.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
هر کس که در روز بسیار گرم براى خدا روزه بگیرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را مىگمارد تا دست به چهرة او بکشند و او را بشارت دهند تا هنگامى که افطار کند.
امام صادق علیه السلام در فضیلت روزه ماه رجب می فرمایند:
هنگامی که روز قیامت برپا می گردد، منادی از درون عرش ندا می دهد سالکان راه خدا در ماه رجب كجايند؟ گروهى برمی خيزند كه…
بسم الله الرحمن الرحیم
دل به بازار من آورده و بفروخته ای دل بفروخته مفروش به بازار دگر
یکی از ادعیه ماثوره از ناحیه معصومین علیهم السلام دعای عهد است
حضرت امام صادق مي فرمايند : هركس چهل صباح اين عهد را بخواند از ياوران قائم ما باشد و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد او را از گور بيرون آورند و در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالي به هركلمه از حسنه او را كرامت فرمايد و هزار گناه از او محو كند. (مفاتيح الجنان )
به نظر مي رسد چون دعاي عهد به منزله تعهد و بيعت و اعلام وفاداري به امام عصر علیه السلام است، بنابراين مناسب است که اول روز بعد از نماز صبح خوانده شود؛ به قرینه ای که در متن این دعا وارد است که: « اللهم اجدد له في صبحه يومي هذا و ما عشت من ايامي عهدا و عقدا و بيعه له في عنقي؛
(بار خدايا من تجديد عهد مي کنم براي او (امام عصر علیه لاسلام) در بامداد امروزم و آنچه از روزهايم که تا کنون سپری کرده ام).
و منظور از صباح هم از هنگام اذان صبح تا وقت طلوع آفتاب است
طبق روایتی از امام صادق علیه السلام، جبرئیل به حضرت محمد صلی الله علیه و آله گفت: یا محمد! کسی که در ماه رمضان با دعای"اللهم رب النور العظیم” قبل از افطار دعا کند، خداوند دعاهای او را مستجاب، نماز و روزه ی او را قبول و ده دعای او را بر آورده می نماید، گناهان او را می بخشد غم و غصه ی او را از بین می برد و گرفتاریهایش را برطرف می کند، حاجت او را برآورده می نماید، او را به مقصودش می رساند، عمل او را با عمل صدیقین و پیامبران بالا می برد و در روز قیامت چهره ی او درخشان تراز ماه شب چهارده خواهد بود. (المراقبات به نقل از سید بن طاووس)
یکی از آداب خواند دعای عهد این است که در انتهای دعا مخصوصا آنجا که کلمه العجل را تکرار می کنند با دست راست بر روی زانو یا دست چپ زده که این زدن بر زانو يا بر سينه يا بر اعضاي بدن معمولا از فرط غم و ناراحتي است و علامت زيادي حزن و اندوه است از غیبت آن حضرت و طولانی شدن فراق.
بزرگی می فرمود: هرگاه مردم آنقدر مضطرّ شدند كه از شدّت اضطرار وشدّت تنگنا، دستها را بر روي پا زدند وظهور را طلب نمودند موقع فرج محمّد وآل محمّد عليهم السلام است.
مرحوم قاضی رحمة الله علیه می فرمودند: از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت ـ صلوات الله علیه ـ در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.
علامه طهرانی رحمة الله علیه راجع به دعای عهد و بعضی از آداب آن می فرمودند:
اين زيارتى است كه بعد از نماز صبح مستحب است امام زمان- عجّل الله فرجه- را با آن زيارت نمود. و در «مفاتيح الجنان» ص 538 از طبع اسلاميّه آمده است. مرحوم محدّث قمّى در ص 532 آن را از «مصباح الزّائر» سيّد بن طاوس بعد از ذكر دعاى ندبه عنوان كرده است. و مجلسى بنا به نقل قمّى؛ در ص 539 گفته است: من در بعضى از كتب قديمه ديدهام كه بعد از اين زيارت دست راست را به دست چپ بزند مثل زدن در بيعت. (امام شناسى، ج 17 ص 464)
امام زمان در توقیعی که به شیخ مفید دارند، میفرمایند: «اگر شیعیان ما که خداوند به آنها توفیق اطاعت داده، یکدل و یکپارچه همه به عهدی که با ما داشتند وفا میکردند، دیدار ما با آنها عقب نمیافتاد، چیزی که باعث غیبت ما شده چیزهای ناپسندی است که ما از شیعیان میبینیم.
فاطمه بنت حزام، مکنّی به امّ البنین علیهاالسلام نمونه ای از زنان انسان پرور و برجسته به شمار می آید؛ او زنی شایسته، همسری آگاه و مادری آموزگار و نمونه بود. ایشان با معرفتی كه به مقام اهل بیت علیهم السلام داشت، فرزندانی را در دامان خود پرورش داد كه به مفاهیمی همچون ایثار، وفا و فداكاری معنا بخشیدند. به گونه ای كه نام حضرت عباس علیه السلام را بدون نام مادرش ام البنین علیهاالسلام نمی توان در ذهن تصویر كرد. آری، نام ام البنین علیهاالسلام، خلاصه ادب، گذشت، فداكاری، غیرت، محبت و ولایت پذیری و در یك كلام «عشق» است.
بی تردید، در عصر حاضر كه غرب با بیان الگوهای نامناسب و مبتذل می كوشد فرهنگ منحط خود را گسترش دهد، و زنان و مادران ما را تحت تأثیر خود قرار دهد، مسئولیت ما در معرفی الگوهایی سازنده همچون ام البنین علیهاالسلام دوچندان می شود. در این نوشتار فضایل و منش آن بانوی پاک بیان شده تا فراراه برنامه سازان قرار گیرد.
ام البنین علیهاالسلام از وقتی پا به خانه امام علی علیه السلام گذاشت، همواره خود را در خدمت فرزندان فاطمه علیهاالسلام می دید و عشق و محبت خود را نثار آنان می كرد؛ محبتی بی ریا و خالصانه كه تمام وجود او را در بر گرفته بود. او خدمت به فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و مادری كردن در حق ایشان را فرصت و توفیقی خدادادی در زندگی خویش می شمرد. از این رو، خود و فرزندانش بسان پروانه بر گرد شمع وجود امام علی علیه السلام و یادگاران پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه زهرا علیهاالسلام می گشتند و از نور ایشان پر فروغ می شدند.
ام البنین علیهاالسلام همواره فرزندان فاطمه علیهاالسلام را از جان خویش گرامی تر و عزیزتر می دانست و به آنان خالصانه احترام می گذاشت. از این رو، نزد اهل بیت علیهم السلام كه سرچشمه های كرامت و فضیلت اند، مقامی بلند و ستودنی دارد و آن حضرات همواره حق مادری ایشان را به جا آورده و پاس خدمت هایش را نگه داشته اند.
هر چند در تاریخ از اهل بیت علیهم السلام درباره او سخنی به طور مستقیم ثبت نشده، ولی آن چه به صورت غیرمستقیم رسیده است، بر ارجمندی و بلندی مقام او نزد اهل بیت علیهم السلام دلالت دارد. چنانکه عالم فرهیخته، زین الدین عاملی معروف به شهید ثانی (وفات: 965 ه . ق) نیز می نویسد:
ام البنین علیهاالسلام از بانوان با معرفت و پر فضیلت بود. نسبت به خاندان نبوت، محبت و دل بستگی خالص و بی اندازه داشت و خود را وقف خدمت به آنان كرده بود. خاندان نبوت نیز برای او جایگاه والایی قایل بودند و به او احترام ویژه می گذاشتند. در روزهای عید، به احترام او به محضرش می رفتند و به ایشان ادای احترام می كردند. (1)
و علامه سید عبدالرزاق موسوی مقرّم (وفات: 1391 ه . ق) می نویسد:
ام البنین علیهاالسلام از بانوان با فضیلت بود. وی حق اهل بیت علیهم السلام را خوب می شناخت و در محبت و دوستی با آنان خالص بود و ایشان نیز در میان آن بزرگواران، جایگاه بلند و مقام ارجمندی داشت.(2)
اگر بخواهیم ویژگی برجسته حضرت ام البنین علیهاالسلام را یاد كنیم، باید آن را در وفاداری وی به اسلام و خاندان عترت جست. ایشان هم چنان كه در زندگانی امام علی علیه السلام و فرزندانش، كمال وفا را در حق آنان نگاه داشت، پس از شهادت امیرالمۆمنین علیه السلام نیز بر این وفاداری باقی ماند. بدین جهت، پس از شهادت جان سوز علی علیه السلام با هیچ مرد دیگری ازدواج نكرد. (3)
ایشان این صفت را در محضر مولا علی علیه السلام پروراند و در جان و روح فرزندانش جریان یافت و صحنه هایی بی مانند و ناب از محبت و وفاداری را در عاشورا آفرید.
پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
هیچ جوانی نیست كه در ابتدای
دوران جوانی خود ازدواج كند مگر
شیطان او فریاد برآورد:
((ای وای ای وای دو سوم دینش را از من حفظ كرد))
وبرای حفظ یك سوم باقیمانده باید
تقوای خدا را در پیش گیرد.
بحار النوارج10ص 221
عبداللّه بن زراره مى گويد: از حضرت ابو عبداللّه علیه السلام شنيدم كه مى فرمودند: در روز قيامت براى زوّار حسين بن على علیه السلام بر ساير مردم فضيلت و برترى مى باشد. عرض كردم ، فضيلتشان چيست ؟ حضرت فرمودند: پيش از ديگران و چهل سال قبل از آنها به بهشت داخل مى شوند در حالى كه مردم در حساب و موقف مى باشند (ترجمه كامل الزيارات ص 449)
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللَّهُمَّ صَلَّ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ سَیَّدَ النَّبِیَینَ وَوَصِیَّ اَمیرِالْمؤمِنینَ السَّلام ُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیَّدِ الْوَصَیّینَ اَشْهَدُ اَنَّکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمْؤمِنینَ اَمینُ اللّهِ وَابْنُ اَمیِنِه عِشْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَیْتَ شَهیداً واَشْهَدُ اَنَّکَ الْْأِمامُ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمهْدِیَّ اَللّهُمَّ صَلَّ عَلَیْهِ وَبَلَّغْ رُوحَهُ وَجَسَدَهُ عَنّی فی هذهِ السّاعَةِ اَفْضَلََ الْتَّحِیَّةِ
ای زمین و آسمان ها سوگوار غربتت آفتاب حنجرم سنگ مزار غربتت
شهر یثرب داغدار خاطرات رنج توست خم شده پشت مدینه زیربار غربتت
از همه زخم زبان ،تهمت،خیانت، از تو صبر چشم تاریخ اشکبار روزگار غربتت
کاش میشد روشنای تربت پاک تو بود چلچراغ اشک ما در شام تار غربتت
تحقیقی در تاریخ شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
در روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام بین علمای شیعه اختلافاتی وجود دارد که این تحقیق به بررسی این موضوع می پردازد
لازم به ذکر است که نظر مرحوم سیدنا الاستاد علامه طهرانی رحمة الله علیه در شهادت امام حسن علیه السلام بر هفتم ماه صفر است که قول اصح است و جلسات روضه ی خود را بر این تاریخ قرار می دادند که البته در این تاریخ ولادت امام کاظم علیه السلام هم واقع شده است ولی سیدنا استاد تذکر می دادند به دو جهت باید هفتم ماه صفر را به عزاداری برای امام حسن علیه السلام قرار داد: یکی اینکه جانب شهادت و اقامه عزا بر عید و ولادت مقدم است؛ فلذا در مجالس منبری در آغاز ذکری از حضرت امام کاظم علیه السلام به میان آورده و ادامه منبر را به حضرت امام حسن علیه السلام اختصاص دهد. و دوم: مقام امام حسن علیه السلام که جد اعلای امام موسی بن جعفر سلام الله علیه است، منجرّ به تقدم آن حضرت می شود.
در وقوع روز شهادت سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله، امام مجتبی علیه السلام در ماه صفر، بین علمای شیعه اختلافی سه قول وجود دارد:
ماتم پروانه ( رنجنامه حضرت رقیه سلام الله علیها)
پروانه نبودیم در این مشعله باری شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم
یکی از دختران سید الشهداء علیه السلام حضرت رقیه خاتون علیها السلام است
رقيه از «رقي» به معني بالا رفتن و ترقي گرفته شده است. گويا اين اسم لقب حضرت بوده و نام اصلي ايشان فاطمه بوده است؛ زيرا نام رقيه در شمار دختران امام حسين علیه السلام كمتر به چشم ميخورد. چنانچه در كتب تاريخي آمده است: در ميان كودكان امام حسين علیه السلام دختر كوچكي به نام فاطمه بود و چون امام حسين مادر بزرگوارشان حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها را بسيار دوست ميداشتند، هر فرزند دختري كه خدا به ايشان ميداد، نامش را فاطمه ميگذاشت. همان گونه كه هرچه پسر داشتند، به محبت و احترام پدرشان امام علي علیه السلام، وي را علي ميناميد.
اگرچه بعضی از اصل در وجود چنین شخصی به عنوان دختر امام حسین علیه السلام تشکیک کرده اند، اما سیدنا الاستاد علامه طهرانی رحمة الله علیه می فرمودند: از آثار بارگاه و حرم ایشان پیداست که شخصیت با عظمتی در اینجا مدفون هستند و ایشان نسبتِ حضرت رقیه را به سید الشهدا علیه السلام به عنوان دختر، تایید می کردند و از جاهایی که در سفر به شام همراه با حضرت حاج سید هاشم حداد اعلی الله مقامه الشریف به زیارت می رفتند، مزار خانم رقیه سلام الله علیها بوده است.
از حال و هوای این نازدانه دختر رنجنامه ها نوشته اند
امام زین العابدین علیه السلام می فرمایند :
سه حالت و خصلت در هر یك از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش الهی میباشد و از سختیها و شداید محشر در امان است.
اوّل آن كه به مردم چیزی را دهد كه از آنان برای خویش میخواهد (آنچه برای خود میپسندد را به آنان عطا كند).
دوّم آن قدم از قدم برندارد تا آنكه بداند آن حركتش در راه اطاعت خداست یا معصیت و نافرمانی او
سوّم از برادر مومن خود (به عیبی كه در خود نیز دارد ) عیب جویی نكند تا آنكه آن عیب را از خودش دور سازد.
تحف العقول: ص 204، بحارالا نوار: ج 75، ص 141، ح 3.
مشكلترین و سختترین لحظات و ساعات دورانها برای انسان، سه مرحله است:
1 - آن موقعی كه عزرائیل بر بالین انسان وارد میشود و میخواهد جان او را برگیرد.
2 - آن هنگامی كه از درون قبر زنده میشود و در صحرای محشر به پامی خیزد.
3 - آن زمانی كه در پیشگاه خداوند متعال - جهت حساب و كتاب و بررسی اعمال - قرار میگیرد و نمیداند راهی بهشت و نعمتهای جاوید میشود و یا راهی دوزخ و عذاب دردناك خواهد شد.
بحار الا نوار: ج 6، ص 159، ح 19، به نقل از خصال شیخ صدوق.
عارف عالَم را محضر خدا می داند و او را شاهد، حاضر و ناظر بر جمیع امور، این اعتقاد نه تنها مانع صدور گناه و خلاف از او می شود بلکه سبب آسان شدن تحمّل مصائب نیز می گردد.
آیت الله جوادی آملی در کتاب “حماسه و عرفان” می آورد: مردی خدمت امام حسین(ع) آمد و گفت:
می خواهم گناه نکنم ولی نمی توانم. موعظه ای کن(تا مانع صدور گناه از من شود). امام(ع) فرمود: پنج کار را بکن و آن گاه هر چه خواستی گناه کن(وگرنه دست از گناه بکش)؛ جاء رجل إلی الحسین(ع) وقال: أنا رجلٌ عاصٍ ولا أصبر عن المعصیة، فعِظْنى بموعظةٍ فقال(ع): «إفعل خمسة أشیاء واذْنب ما شئت».
1 ـ روزی خدا را نخور و هر چه خواستی گناه کن.
2 ـ از ولایت خدا خارج شو و هر چه خواستی گناه کن.
3 ـ جایی پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر چه خواستی گناه کن.
4 ـ آن گاه که ملک الموت برای قبض روح تو می آید اگر توانایی دفع او را داری و می توانی از دست وی نجات پیدا کنی، هر چه می خواهی گناه کن.
5 ـ وقتی مأمور جهنم خواست تو را وارد جهنم کند اگر می توانی داخل نشو و هر چه می خواهی گناه کن.
ریشه قرآنی حدیث آن است که قرآن کریم نیز از همین عامل به عنوان یکی از اهرمهای تربیتی استفاده کرده است: ﴿قل اعْملوا فسیری الله عملَکم ورسولُه والمؤمنون وستردّون إلی عالم الغیب والشهادة فینبّئکم بما کنتم تعْملون﴾؛ پیامبرا به آنها بگو: هر کار خواستید، بکنید ولی توجه داشته باشید که در محضر و منظر خدا، رسول خدا و انسانهای کامل که مصداق بارز آن ائمهٴاطهار(ع) هستند قرار دارید و به زودی به عالم غیب و شهادت برمی گردید و به شما خبر می دهد که چه کارهایی کردید.
امام حسین علیه السلام فرمودند:
لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.
(تحف العقول ، ص 247)
لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق
رستگـار نمی شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.
(بحارالانوار،ج 44،ص383)
پيراهن حضرت مهدي
در روايات فراواني گفته شده برخي از ميراث پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السلام نزد حضرت مهديعليه السلام است. از جمله آنها پيراهن پيامبرصلي الله عليه وآله است:
يعقوب بن شعيب از امام صادقعليه السلام روايت کرده که آن حضرت فرمود:
«آيا پيراهن قائم را که با [بر تن داشتن] آن قيام کند، نشانت ندهم؟ عرض کردم: چرا… پس [آن حضرت] جعبهاي را خواست و آن را گشود و از آن پيراهن کرباسي را بيرون آورد. آن را باز کرد (يا روي زمين پهن کرد). ناگاه ديدم در آستين چپ آن، خون مشاهده ميشود (خون آلود است). سپس فرمود: اين پيراهن رسول خداصلي الله عليه وآله است؛ روزي که دندانهاي پيشين آن حضرت ضربه ديد، آن را بر تن داشت و قائم در اين پيراهن قيام خواهد کرد. [راوي گويد:] من آن خون را بوسيدم و بر روي خويش نهادم (به صورت خود ماليدم). سپس امام صادقعليه السلام آن را در هم پيچيد و برداشت». [1] .
همچنين ابوبصير از حضرت صادقعليه السلام چنين نقل کرده است: «…يَکُونُ عَلَيهِ قَمِيصُ رَسُولِ اللهِصلي الله عليه وآله الَّذِي عَلَيْهِ يَومَ اُحُدٍ…» [2] ؛ «… پيراهن رسول خداصلي الله عليه وآله که در روز احد به تن داشت، بر تن او است…».
البته در برخي روايات نيز لباس حضرت مهديعليه السلام همان لباس حضرت عليعليه السلام بيان شده است.
حماد بن عثمان ميگويد: در خدمت امام صادقعليه السلام بودم که مردي به آن حضرت عرض کرد: خداوند به صلاحت دارد! شما فرموديد که علي بن ابيطالبعليه السلام لباس خشن به تن ميکرد؛ پيراهن چهار درهمي ميپوشيد و امثال اينها، در حالي که ميبينم شما خود جامهاي نيکو پوشيدهايد!
حماد ميگويد: حضرت به او فرمود: «علي بن ابيطالبعليه السلام آن لباسها را در زماني ميپوشيد که عيب نبود. اگر چنان لباسهايي را امروز ميپوشيد موجب شهرت او ميشد.
امام صادقعليه السلام در اين باره فرموده است:
«فَخَيرُ لِباسِ کُلِّ زَمانٍ لِباسُ اَهْلِهِ غَيرَ اَنَّ قائِمَنا اَهلَ البَيْتِ اِذَا قَامَ لَبِسَ ثِيابَ عَليٍّ وَسَارَ بِسيرةِ عَليّعليه السلام» [3] ؛ «پس بهترين لباس هر زماني، لباس اهل آن زمان است؛ ولي هنگامي که قائم ما اهل بيت قيام کرد، لباس عليعليه السلام را بر تن کرده و به روش آن حضرت عمل خواهد کرد».
پی نوشت ها:
[1] الغيبة، ص 243، ح 42.
[2] همان، ص 307، باب 19، ح 2.
[3] الکافي، ج 1، ص 411، ح 4.
حدود نود سال از عمر زکريا گذشته بود، موهايش سفيد و نيروي بدنش رو به ضعف و فرسودگي گذاشته و کمرش خميده بود ولي هنوز فرزندي نداشت، در عين حال زکريا مردي وارسته و بياعتنا به قيود مادي بود، ولي از نداشتن فرزند افسرده و غمگين به نظر ميرسيد.
يکي از روزها وقتي زکريا وارد بيت المقدس شد يکسره به حجرهي مريم رفت، او سرپرستي مريم را متعهد شده بود و به کارهاي او رسيدگي ميکرد، وقتي قدم به آن حجره گذاشت ديد مريم به نماز و عبادت مشغول است و در کنار حجرهي او ظرفي پر از ميوه ديده ميشود.
زکريا از ديدن ميوهها دچار بهت و حيرت شد زيرا اولا در حجرهي مريم کسي رفت و آمد نداشت و قفل آن حجره را فقط زکريا باز ميکرد و ميبست و ثانيا ميوهها مربوط به فصل تابستان بود و او آنها را در فصل زمستان ميديد، لذا از مريم پرسيد: اين ميوهها از کجاست؟ مريم گفت: اينها از پيشگاه خداوند صبح و شام براي من ميرسد و خداوند به هر کسي که خواهد بيحساب روزي ميدهد.
زکريا در همان شب دست به دعا برداشت و گفت: «رب لا تذرني فردا و انت خير الوارثين» پروردگارا! مرا تنها مگذار و فرزندي به من عنايت کن که جانشين و وارث علم و حکمت من شود.
روزها يکي پس از ديگري گذشت و آثار حمل در همسر زکريا آشکار شد و پس از پايان دوران حمل، خداوند پسري زيبا و پاک و خردمند به او عطا کرد. پسري که در کودکي علم و حکمت به او داده شد و بعد هم به مقام شامخ نبوت مفتخر گرديد.
اين پسر، يحيي بود که در طفوليت، عاشق عبادت پروردگار شد و از شدت عبادت و گريهي از خوف خدا، بدنش ضعيف و لاغر گرديده بود. يحيي به علوم دين کاملا آشنا بود و با اصول و فروع احکام تورات آشنا بود. مشکلات ديني مردم را حل ميکرد و مسايل دين را به آنان ميآموخت و در امر دين و رهبري خلايق، بسي جدي و کوشا بود.
روزي به يحيي خبر دادند که (هيرودوس)، پادشاه فلسطين تصميم دارد با (هيروديا) دختر برادر خود ازدواج کند. يحيي برآشفت و اظهار کرد که اين ازدواج با مقررات دين سازش ندارد و تورات اجازهي چنين ازدواجي را نميدهد.
مخالفت يحيي به سرعت در شهر منتشر گرديد تا کم کم به گوش هيروديا رسيد. هيروديا که خود را ملکهي آيندهي کشور ميدانست و هوس همسري شاه را در سر ميپروراند از شنيدن اين مطلب کينهي يحيي را به دل گرفت.
در يک موقعيت مناسب که شاه مجلس بزمي داشت، هيروديا با آرايش تمام به بزم او قدم گذاشت و تمام فنون دلربايي و عاشق کشي را به کار بست. شاه که دلباختهي او شده بود از او پرسيد: چه حاجتي داري که برآورم؟ هيروديا اظهار داشت: اگر نسبت به من لطفي داري، حاجت من کشتن يحيي است. شاه نيز که دين و وجدان را زير پا گذاشته بود به کشتن يحيي فرمان داد.
هنوز ساعتي از فرمان کشتن يحيي نگذشته بود که مأمورين، يحيي را به حضور آوردند و او را مظلومانه سر بريدند. چون خون يحيي به زمين ريخت، به جوش آمد، هر چه خاک بر آن ميريختند. باز ميجوشيد. خون يحيي از جوش نيفتاد، تا اينکه بخت النصر خروج کرد و هفتاد هزار نفر از بنياسرائيل را کشت و خون يحيي از جوشش افتاد.
زمان حمل حضرت يحيي عليهالسلام شش ماه بود، چنانکه مدت حمل امام حسين عليهالسلام نيز شش ماه طول کشيد.
وقتي که عبدالله بن عمر، حسين عليهالسلام را از ادامهي سفر عراق برحذر داشت و امام عليهالسلام را به پذيرش بعضي امور دعوت نمود، امام حسين عليهالسلام فرمود: «هرگز اي پسر عمر! همانا بنياميه مرا به حال خود رها نميکنند اگر مرا بيابند، و اگر مرا نيابند همواره در جستجوي من هستند تا با اجبار از من بيعت بگيرند يا مرا بکشند. اي بندهي خدا مگر نميداني که از پستيهاي دنيا بر خدا آن است که سر يحياي پيامبر عليهالسلام را براي يکي از تجاوزکاران بنياسرائيل هديه بردند، در حالي که سر بريده با آنان صحبت ميکرد و حجت و دليل ميآورد؟ اي پدر عبدالرحمن! آيا نميداني که بنياسرائيل بين طلوع سپيدهي صبح تا طلوع آفتاب، هفتاد پيامبر خدا را کشتند و سپس آن روز در حجرههاي خود در بازار شهر نشستند و به خريد و فروش ادامه دادند، گويا عمل زشتي انجام نداده و خدا هم در عذاب آنان شتاب نکرد و پس از مهلت دادن، خداوند آنها را سخت در عذاب خود گرفتار کرد چونان حاکم قدرتمند، از خدا بترس اي پدر عبدالرحمن و دست از ياري من برندار.»
امام سجّاد علیه السلام در یکی از دعاها می فرماید: خَيْرُكَ إِلَيْنَا نَازِلٌ وَ شَرُّنَا إِلَيْكَ صَاعِدٌ (مصباحالمتهجد، ص 58)
( بارالها آنچه از طرف تو به سمت ما می آید نعمت و خیر محض است و آنچه از طرف ما به سوی تو می آید جز گناه و بدی نیست. )
من هیچ نیم، همه تویی، دستم گیر از تو همه رحمت است و از من تقصیر
یکی از فقها مىگويد: حمّالى (باربری ) را ديدم، بار گران بر دوش گرفته، مىرفت و در همه راه مىگفت: الحمدللَّه، استغفراللَّه. به او گفتم: مگر جز اين دو كلمه نمىدانى؟ گفت: مىدانم و قرآن نيز مىدانم، گفتم پس چرا فقط اين دو كلمه را مىگوئى؟ گفت: براى آن كه از دو حال خارج نيست: در هر آن، نعمتى از خداى به سوى من فرود مىآيد و گناهى از من به آسمان بالا مىرود. آن نعمت را كلمۀ حَمد مىگويم و آن گناه را با إستغفار جبران مىكنم تا مگر خدا رحمتم كند. گفتم: سُبحان اللَّه، اين حمّال از من فقيه تر است.( هزار و يك نكته، ص39)
امام سجاد عليه السلام فرمود:
سه حالت و خصلت در هر يك از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهي مي باشد و از سختي ها صحراي محشر در امان است:
اوّل آن كه در كارگشايي و كمك به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد.
دوّم آن كه قبل از هر نوع حركتي بينديشد كه كاري را كه مي خواهد انجام دهد يا هر سخني را كه مي خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودي خداوند در آن است يا مورد غضب و سخط او مي باشد.
سوّم قبل از عيب جويي و بازگويي عيب ديگران، سعي كند عيب هاي خود را برطرف نمايد. (1)
امام سجاد عليه السلام فرمود:
سه چيز موجب نجات انسان خواهد بود: بازداشتن زبان از بدگويي و غيبت مردم، خود را مشغول به كارهايي كردن كه براي آخرت و دنياي انسان مفيد باشد و هميشه بر خطاها و اشتباهات خود ناراحت باشد. (2)
محفل اُنس
( آداب شرکت و حضور در مجالس روضۀ سید و سالار شهیدان حضرت أباعبد الله الحسین علیه السلام )
نور خدا آینه حق نما نور هدی نور حسین است و بس
در مکتب بلند مرتبۀ معرفت و تربیت اسلام، آنچه بیش از هر امری، زمینه و بستر هدایت و رشد و کمال انسان را فراهم می سازد، کسب علم و معرفت همراه با ادب و از آن مهمتر بکار بستن آن است.
تمام انبیاء و اولیای الهی و صالحان، همه ی دست آوردهای خود را در باب علم و معرفت، در ظاهر و باطن، مرهون و مدیون مکتب حیات بخش حضرت اباعبد الله الحسین علیه السلام و توسّل به آن حضرت و حضور در مجالس منسوب به آن حضرت می دانند. مرحوم قاضی رحمة الله علیه می فرمودند: هيچ كس به هيچ مرتبه اى از معنويت نرسيد و گشايش و فتح بابى برایش نشد مگر در حرم مطهر امام حسين عليه السلام و يا در توسل به آن حضرت .
اَللّهُمَّ لا تَسْتَدْرِجنى بِالاِحسانِ وَ لا تُؤَدِّبْنى بِالْبَلاء
خدایا! با غرق کردن من در ناز و نعمت، مرا به پرتگاه عذاب خویش مَکشان و با بلایا (گرفتاریها) ادبم مکن.
(الدُّرًّةُ البَاهرة من الأصدَاف الطّاهِرة،ص 23)
امام حسین(علیه السلام) فرزند امام علی بن ابیطالب(علیه السلام) و بزرگ بانوی عالم، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) است. او در روز سوم یا پنجم ماه شعبان سال چهارم هجرت، بعد از امام حسن مجتبی در مدینه به دنیا آمد. در روایات فراوانی آمده است که آن حضرت از بطن مادر در شش ماهگی - چون یحیی بن زکریا(علیه السلام) - به دنیا آمد.(1) حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) هشت سال با جد خود و سی و هشت سال همراه با پدر و چهل و هشت سال با برادرش امام مجتبی(علیه السلام) و ده سال پس از امام مجتبی(علیه السلام) زندگی کرده است. شهادت سومین امام ما در سال 61 هجری اتفاق افتاده است. بنابراین عمر شریف ایشان 57 سال و چهار ماه و 25 روز خواهد بود.(2)
امام حسین(علیه السلام) بسیار مورد علاقه جد بزرگوار، پدر و برادر خود بودند. سخنان پیامبر گرامی و شیوه برخورد آن حضرت با سالار شهیدان گویای این مدعاست؛(3) در دوران امام علی(علیه السلام) و در پیکارهای متعدد در بصره، صفین و نهروان و … امام حسین(علیه السلام) حضور فعال داشت؛ اما امام علی(علیه السلام) هیچگاه به او و دیگر برادرش اجازه پیکار نمیداد، و مکرر برادران دیگر چون اباالفضل العباس، محمد حنفیه را به نبرد میفرستاد، تا آنجا که محمد حنفیه به معاویه گفت: «من دستان علی (علیه السلام) بودم و دو برادر من حسن و حسین(علیه السلام) چشمان مبارک پدرم بودند؛ چرا که همیشه دست از چشم حراست میکند.»(4)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن دو(حسن و حسین) را امام معرفی فرمود: «ابنای هذان امامان قاما او قعدا؛ حسن و حسین هر دو اماماند، خواه قیام کنند یا نکنند.» پس از امام مجتبی(علیه السلام) امام حسین(علیهالسلام) سکوت اختیار فرمود تا عهد با معاویه پایدار بماند، و شاید مصالح دیگری برای جامعه اسلامی پدید آید.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن دو را امام معرفی فرمود: «ابنای هذان امامان قاما او قعدا(5)؛ حسن و حسین هر دو اماماند، خواه قیام کنند یا نکنند.» پس از امام مجتبی(علیه السلام) امام حسین(علیهالسلام) سکوت اختیار فرمود تا عهد با معاویه پایدار بماند، و شاید مصالح دیگری برای جامعه اسلامی پدید آید.
در نیمه رجب سال 60 هجری، معاویه از دنیا رفت.(6) یزید جایگزین او شد. یزید نامهای به والی مدینه «ولید بن عقبه» نوشت و از او خواست که از امام حسین(علیه السلام)، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد.(7) ابن زبیر و ابن عمر در اواخر ماه رجب از مدینه فرار کردند؛ اما امام حسین(علیهالسلام) از بیعت امتناع ورزید.(8)
«مروان بن حکم» علی الدوام والی مدینه را بر گرفتن بیعت از امام تحریک میکرد تا این که شب یکشنبه - دو روز مانده به پایان رجب - امام به سوی مکه حرکت فرمود.(9)
سحرگاه روز عاشورا امام را خواب ربود. هنگامی که بیدار شد، یاران را از رویای صادقانه خویش با خبر ساخت. آن حضرت فرمود: «سگانی را دیدم که مرا گاز میگرفتند اما شدیدترین آنها بر من سگی بود که به پیسی و برص مبتلا بود.»(10)
و بعد از آن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در خواب میبینند که به دنبالشان اصحاب آن حضرت بودهاند، در حالی که فرموده بود: «تو شهید این امت هستی؛ اهل آسمانها و ملکوت اعلی تو را بشارت میدهند، امشب افطار نزد من هستی، شتاب کن و هیچ تاخیر مینداز، پس این ملکی است که از آسمان فرود میآید تا که از خون شما برگیرد و در شیشهای سبز قرار دهد.»(11)
در تمام بخشهای نهضت کربلا، قطب و مدار حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) بود. در اینجا به تنهایی امام و «وتر الموتور؛ تنهای تنها» بودن آن بزرگ میپردازیم
یست و چهارم ذی الحجة روز نزول آیه ولایت در شان امیر المومنین علی علیه السلام است))
قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:
إنَّمَا وَليُّكُمُ اللَهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوة وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوة وَ هُمْ رَاكِعُونَ* وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإنَّ حِزْبَ اللَهِ هُمْ الْغَالِبُونَ (آيه 55 و 56، از سوره مائده: پنجمين سوره از قرآن كريم)
) اين است و جز اين نيست كه وَلِىِّ شما خداست و رسول خدا و كسانى كه ايمان آورده؛ اقامه نماز مىكنند؛ و در حال ركوع أداء زكات مىنمايند. و هر كس كه ولايت خدا و رسول خدا و مؤمنان را بپذيرد، پس حقّاً، حزب خدا غلبه كنندگانند.(
بسم الله الرحمن الرحیم
شعری از: حضرت آیة الله حسن زاده ی آملی مد ظله العالی
عَلَی الله
از صحبت اغیار گذشتیم علی الله
ما از همه جز یار گذشتیم علی الله
شد وعده ی دیدار من و یار شب تار
از خواب شب تار گذشتیم علی الله
بسم الله الرحمن الرحیم
ملکوتی از حج ( کیفیت حجّ و عمرههاى رسول خدا صلی الله علیه و آله )
كيفيت حركت رسول خدا در سفر حجة الوداع
ابن جوزى ابو الفرج گويد: از حضرت جعفر بن محمد از پدرش عليهما السلام روايت است كه: از جابر بن عبد الله انصارى پرسيدم كه حج رسول خدا را براى من بيان كن!
جابر گفت: رسول خدا مدت نه سال كه در مدينه درنگ نموده بود، حج نكرد، و پس از اين مدت در سال دهم اعلان فرمود كه رسول الله در اين سال قصد حج دارد. افراد بشر بسيارى به مدينه روى آوردند و همگى مىخواستند به رسول خدا اقتداء و ايتمام كنند، و عمل خودشان را عينا طبق عمل آن حضرت قرار دهند.
جابر گويد: ما با رسول خدا از مدينه بيرون آمديم تا به ذو الحليفه رسيديم، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد آنجا دو ركعت نماز گزارد و سپس سوار ناقه قصوا شد، و چون ناقه، آن حضرت را در ميان بيابان آورد، من نظر كردم ديدم: تا جائى كه سوى چشم من مىبيند، در جلوى آن حضرت سواره و پياده است، و در طرف راست آن حضرت اينچنين است، و در طرف چپ او اينچنين است، و در طرف پشت سر اينچنين است.
پس رسول خدا صدا به كلمه توحيد گشود و زبان باز كرد: لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، ان الحمد و النعمة لك و الملك لا شريك لك. (1)
آنگاه مىبينيم: اين حاكم بر دلها، و مسيطر بر قلوب، و مهيمن بر ارواح كه اين سيل عظيم از انبوه جمعيت را پروانهوار به دور خود جمع كرده، و چون شمع در عشق جمال لا يزالى در احتراق آورده است، خود بر روى شتر سرخ مويى سوار شده كه فقط يك جل كهنه و فرسوده بر روى آن شتر انداخته شده است، و با خود فقط يك قطيفه دارد، كه از شدت كهنگى، الياف برجسته آن سائيده شده، و از بين رفته، و معلوم نيست كه چهار درهم ارزش داشته باشد.
ابن كثير دمشقى از حافظ ابو بكر بزار با سند خود از انس آورده است كه: ان النبى صلى الله عليه [و آله] و سلم حج على رحل رث و تحته قطيفة و قال: حجة لا رياء فيها و لا سمعة (2)
«رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حجّ خود را بر روى جلى كهنه و فرسوده بجاى آورد، و زيرانداز او فقط يك قطيفه بود، و مىفرمود: اين حجى است كه در آن ريا و خودنمائى و شهرت طلبى نيست».
و حافظ ابو يعلى موصلى از انس آورده است كه قال: حج رسول الله صلى الله عليه [و آله] و آله و سلم على رحل رث و قطيفة تساوى- اولا تساوى- اربعة دراهم، فقال: اللهم حجة لا رياء فيها. (3)
«رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، حج كردند بر روى پلاس كهنه و بى ارزشى، و بر روى قطيفهاى كه ارزش آن چهار درهم بود- يا چهار درهم ارزش نداشت- و مىگفت: بار پروردگارا اين حجى است كه در آن خودنمائى نيست».
بايد دانست كه همين رسول اللهى كه بر روى پلاس كهنه و قطيفه بى ارزشى حج مىكند، براى هدى و قربانى در راه خدا و اطعام مساكين و مستمندان با خود صد شتر مىبرد، و همه را نحر مىكند، و به فقرا و مستمندان تقسيم مىكند، و به امير المؤمنين مىفرمايد: حتى پوست و جل شترها را به قصاب مده! و همه را در راه خدا انفاق كن! اين است مقتداى ما.
و لكم فى رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيرا. (4)
اما اغنياى ما كه حج مىكنند از كشتن يك گوسفند در منى تجاوز نمىنمايند، و بنده به خاطر ندارم و نشنيدهام كه كسى از همكيشان ما در منى شتر كشته باشد، با آنكه مخارج اياب و ذهاب، سنگين و ثروت نيز در درجه بالا باشد.
اعتراض عايشه به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم
در «سيره حلبيه» آورده است كه بعضى نقل كردهاند كه شتر عائشه تندرو و سريع السير بود، و بارش سبك. ولى شتر صفيه (يكى ديگر از زوجات رسول الله) كند رو بود، و بارش سنگين. فلهذا پيوسته شتر صفيه از قافله عقب مىماند.
و بنابراين حضرت رسول الله دستور دادند كه بار صفيه را بر شتر عائشه گذاردند، و بار عائشه را بر شتر صفيه. و چون چنين كردند، رسول خدا براى استمالت و عطف خاطر عائشه به نزد او آمدند و گفتند: يا ام عبد الله! بار تو سبك بود و شتر تو سريع السير! و بار صفيه سنگين بود و شتر او بطىء السير! و بدين جهت موجب كندى حركت قافله بود، كه ملاحظه مىكرديد، و بجهت هماهنگى با شتر صفيه، قافله از حركت مىماند، و ما بار تو را بر شتر او، و بار او را بر شتر تو نهاديم تا تعادل برقرار شود، و قافله بتواند به سير خود ادامه دهد!
عائشه گفت: تو چنين مىانديشى كه رسول خدا هستى؟!
حضرت گفتند: يا ام عبد الله! آيا تو در شك هستى كه من رسول خدا هستم؟!
عائشه گفت: پس چرا حالت اينطور شده است كه عدالت نمىكنى؟!
عائشه مىگويد: در ابو بكر پدرم حدت و تندى بود، و سيلى بر چهره من زد، و رسول خدا ابو بكر را ملامت كردند كه چرا سيلى زدى؟!
ابو بكر گفت: مگر نشنيدى كه چه گفت؟!
رسول خدا فرمود: دعها فان المراة الغيراء لا يعرف اعلى الوادى من اسفله. (5)
«او را به حال خود بازگذار! چون زن شخصيت طلب، بالاى وادى و بيابان را از پائين آن تميز نمىدهد و فرق نمىگذارد
و از احمد بن حنبل با اسناد خود از اسمآء بنت ابى بكر آوردهاند كه: چون فرود آمدند در مكانى كه آن را عرج مىگفتند، شترى كه بر روى آن توشه سفر رسول الله بود گم شد، و بر روى آن شتر توشه سفر ابو بكر نيز بود. و نگهبان آن شتر، غلام ابو بكر بود.
ابو بكر به غلام خود گفت: شترت كجاست؟! غلام گفت: ديشب آن را گم كردهام!
ابو بكر در حالتى كه عصبانيت و حدت بر او چيره شده بود، گفت: يك عدد شتر، تو آن را هم گم مىكنى، و شروع كرد با شلاق و تازيانه به غلام خود زدن، و رسول خدا مىگفت: نگاه كنيد به اين محرم و ببينيد در حال احرام چه مىكند؟! و خود رسول الله تبسم مىكرد و زياده بر اين چيزى نگفت. (6)
بعضى از اصحاب چون آگاه شدند كه زامله رسول الله (شتر با بار توشه) گم شده است قدرى حيس آوردند (غذائى كه با آرد و روغن و خرما تهيه مىكنند) و در مقابل آن حضرت گذاردند. حضرت به ابو بكر كه به شدت به غلام غيظ كرده بود، فرمودند: اى ابو بكر آسان بگير بر خود! كار نه به دست ماست و نه به دست تو! و اين غلام بسيار مراقب و مواظب بود و اهتمام داشت كه شتر گم نشود.
و اينك اين غذاى طيب و پاكيزه را خداوند آورده است، و اين بجاى آن غذائى است كه با زامله بود.
حضرت رسول الله و ابو بكر و هر كس كه با آن دو نفر بودند، از آن غذا خوردند، و همگى سير شدند. و در اينحال صفوان بن معطل كه وظيفه او دنبالهدارى قافله بود، آمد و شتر گم شده را آورد كه بر روى آن زامله و توشه بود، و آن شتر را در منزلگاه رسول الله خوابانيد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ابو بكر گفتند: حالا نظر كن و ببين آيا از متاع تو چيزى مفقود شده است؟!
ابو بكر گفت: چيزى گم نشده است مگر يك قعب (كاسه بزرگ) كه با آن آب مىخورديم!
غلام گفت: آن قعب با من است، و گم نشده است.
چون خبر گم شدن زامله رسول الله به سعد بن عبادة و فرزندش قيس بن سعد رسيد، ايشان براى رسول الله زامله و توشه سفر كامل آوردند، و هر كدام از آن دو پدر و پسر گفتند: يا رسول الله چنين خبردار شديم كه: زامله شما گم شده است، و اينك اين توشه سفر به جاى توشه گم شده باشد!
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: خداوند توشه ما را به ما رسانيد! شما توشه خود را برداريد و برگردانيد! خداوند به هر دو نفر شما بركت دهد! (7) (8)
اللهم صل علی محمد و آل محمد
محمد شاهرخ
پی نوشت ها:
(1) «الوفاء بأحوال المصطفى» ج 2، ص 209؛ و «طبقات» ابن سعد ج 2، ص 177؛ و «كافى»، فروع، ج 4، ص 250.
(2) «البداية و النهاية» ج 5، ص 112 و ص 113؛ و در «سيره حلبيّه» ج 3، ص 290 برهان الدين حلبى شافعى آورده است؛ و «طبقات» ابن سعد ج 2، ص 177.
(3) همان مصدر
(4) آيه 21، از سوره 33؛ أحزاب: «بتحقيق كه از براى شما در اقتداى شما به رسول خدا مادّه تأسّى و الگوى خوبى است، براى آن كسى كه اميد خدا و روز قيامت را داشته باشد و ياد خدا را بسيار كند».
(5) « سيره حلبيّه» ج 3، ص 293.
(6) «البداية و النّهاية» ج 5، ص 113.
(7) «سيره حلبيّه» ج 3، ص 293
(8) اقتباس از امام شناسى علامه طهرانی، ج6، ص: 38
بسم الله الرحمن الرحيم
لمعات الجواد علیه السلام ( گذری بر زندگانی امام جواد علیه السلام )
الف- بشارت ولادت امام جواد عليه السلام
احاديث زيادى از رسول خدا و امامان پيشين، ولادت امام جواد عليه السلام را خبر داده بودند.
امام رضا عليه السلام از پدرش موسى بن جعفرعليهما السلام و او از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل مىكند كه فرمود: پدرم فداى پسرِ بهترين كنيزان باد! پسرِ همان (زنى) كه اهل «نُوبه» است، دهانش خوشبو و داراى رحمى برگزيده است.
امام كاظم عليه السلام به يكى از ياران خود به نام «يزيد بن سليط»، پس از معرفى على بن موسى الرضا عليه السلام به عنوان جانشين خود فرمود: «چوناو را ديدار كردى به وى مژده بده كهخداوند پسرىامين و مبارك به اوخواهد بخشيد».
از انتظار تا نگرانى
به رغم وجود اين روايات، انتظار شيعيان تا مدتها نه تنها برآورده نشد كه تبديل به نگرانى گشت؛ چه آن كه آنان مىديدند بيش از 45 سال از زندگانى امام هشتم عليه السلام سپرى شده است و هنوز فرزند پسرى ندارد. بيم آنان بيشتر از آن جهت بود كه دستگاه جور و ستم عباسى بر آن حضرت يورش برده و قبل از آن كه فرزندش متولد شود او را به شهادت برساند. اين نگرانى به حدى بود كه گاه ناچار مىشدند خدمت امام عليه السلام برسند و مسأله را به شكلهاى مختلف با آن حضرت در ميان گذارند.
گاه به امام عرض مىكردند: «از خدا بخواهيد كه فرزندى نصيبتان فرمايد.
گاهى از آن حضرت مىپرسيدند: آيا امامت در عمو، يا دايى و يا برادر تحقق پيدا مىكند؟ امام عليه السلام مىفرمود: خير. آنان با ناباورى مىگفتند: پس در چه كسى محقق مىشود؟ مىفرمود: در فرزندم! و اين (پرسش و پاسخ) قبل از ولادتِ امام جواد عليه السلام بود.
بعضى اوقات نيز با حالت يأس به آن حضرت مىگفتند: «سنى از شما گذشته است، بدون آنكه فرزندى داشته باشيد!امام رضا عليه السلام مىفرمود: امامى از دنيا نمىرود تا اينكه امام بعد از خود را ببيند!
اين نگرانى با تبليغات و پخش شايعات از سوى سران واقفيه مبنى بر زنده بودن امام كاظم عليه السلام و غيبت آن حضرت و عقيم بودن امام رضا عليه السلام به اوج خود رسيد. به حدى كه برخى نسبت به امامت پيشواى هشتم نيز دچار ترديد شدند.
يكى از اين افراد به نام «ابن قياما» كه جزو فرقه واقفيه بود و امامت حضرت رضا عليه السلام را قبول نداشت در دو برخورد بوسيله نامه و حضورى بر اين نكته تكيه كرد.
«ابن بشار» مىگويد: ابن قياماى واسطى نامهاى به امام عليه السلام نگاشت و در آن گفت: تو چگونه امام هستى در حالى كه فرزندى ندارى؟! امام رضا عليه السلام در پاسخ فرمود: تو از كجا مى دانى كه من فرزندى ندارم؟ به خدا قسم روزها و شبها سپرى نمىشود تا آن كه خداوند به من پسرى عنايت فرمايد كه حق و باطل را از هم جدا سازد.
پايان انتظار
سرانجام مولود منتظر در شب دهم ماه رجب سال 195 هجرى درحاليكه امام رضا عليه السلام 47 ساله بودند به دنيا آمد.
مورخان و محدثان نسبت به سال ولادتِ با سعادت نهمين پيشواى شيعيان، حضرت امام محمد تقى عليه السلام، اتفاق نظر دارند و همگى تولد آن بزرگوار را به سال 195هجرى در مدينه منوره نوشتهاند، ولى نسبت به ماه و روز ميلاد اختلاف نظر دارند.
بسيارى از بزرگان مانند: «كلينى»، «شيخ مفيد»، «ابن شهر آشوب»، «طبرسى»، «على بن عيسى اربلى» ماه ولادت را ماه رمضان نوشته و بيشترشان روز جمعه نوزدهم رمضان را روز ولادت دانستهاند.
برخى ديگر مانند «شيخ طوسى» و «ابن عياش» زمان ولادت را دهم ماه رجب دانستهاند.
دعايى كه توسط سوّمين نايب خاص حضرت بقيةاللَّه الاعظم، جناب «حسين بن روح» از ناحيه مقدسه آن حضرت رسيده و مرحوم «كفعمى» آن را نقل كرده، مؤيد نظريه دوم است: «اللَّهُمَّ إنّى اسْأَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فى رَجَبٍ مُحَمَّدَ بْنِ عَلِىٍّ الثَّانى وَابْنِهِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدِ المُنْتَجَب»
كيفيت ولادت
«حكيمه»، دختر موسى بن جعفر عليهما السلام رويدادهاى شب ولادت آن حضرت را چنين تعريف مىكند: وقتى زمان ولادت نزديك شد، برادرم مرا خواست و فرمود: اى حكيمه امشب فرزند مبارك «خَيْزُرَان» متولد مىشود بايد در وقت ولادت او حاضر باشى، چون شب شد دستور داد همراه قابله، وارد اتاق «خَيْزُرَان» شوم. آن حضرت چراغى نزد ما افروخت و در را بر روى ما بست. چون وى را درد زايمان گرفت و او را بر بالاى تشت نشانديم، چراغ خاموش شد. از اين رو مضطرب و ناراحت شديم. ناگهان مشاهده كرديم نور الهى تمام خانه را روشن كرد و حضرت ابوجعفر، امام جواد عليه السلام در تشت قرار گرفت در حالى كه بر اندام مباركش پوشش نازكى چون لباس قرار داشت كه نورى از آن ساطع بود بگونهاى كه از چراغ بىنياز شديم. حكيمه مىگويد: من آن حضرت را گرفته در دامن گذاشتم و آن پردهاى كه بدن مباركش را پوشانده بود از خورشيد جمالش برگرفتم و لباس بر او پوشاندم. حضرت رضا عليه السلام وارد شد و فرزند را از من گرفت، در گهواره گذاشت و به من فرمود كه در كنار گاهواره او باشم.
امام هشتم طبق سنت حضرت رسول صلي الله عليه و آله و پدرانش عليهم السلام امام جواد عليه السلام را تحنيك كرد و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت.
آن حضرت آن شب را تا به صبح در كنار گهواره فرزندش بود و با او نجوا مىكرد و اسرار الهى و علوم غيبى را به او تعليم مىداد.
مولود مبارك
حضرت رضا عليه السلام در همان شب ولادت، شيعيان را از تولد فرزند خود آگاه كرد و فرمود: حق تعالى به من پسرى عنايت كرد كه چون موسى بن عمران شكافنده درياهاست و نظير عيسى بن مريم عليهما السلام است كه حق تعالى مادر او را مقدس و مطهر گردانيد و طاهر و مطهر آفريده شده بود.»
با شنيدن اين خبر دل شيعيان شاد، چشم آنان روشن و نگرانى ايشان برطرف شد و خدا را بر اين نعمت سپاس گفتند. با ولادت آن گرامى، دشمنان و بدخواهان بويژه واقفيّه مأيوس و ناكام شده از موضع خود عقب نشستند و دوستان و شيعيان شادمان شدند و شك و ترديد آنان به يقين و استوارى ايمان تبديل گشت. و شايد به همين دليل پدر بزرگوارش فرموده است: «اين مولود، مولودى است كه در اسلام، پربركت تر از او براى شيعيان ما زاده نشده است!»
نام، كنيه و القاب
امام هشتمِ شيعيان، نام مولودش را به نام جدش رسول خدا صلي الله عليه و علي آله «محمد» گذاشت.
همچنين آن حضرت، كُنيه «ابوجعفر» را براى فرزندش انتخاب كرد و همواره او را با اين كنيه مىخواند و چون در نام و كنيه با پيشواى پنجم «امام محمد باقر عليه السلام» مشترك بود، نزد مورخان و محدّثان به «ابوجعفر ثانى» مشهور گشت.
كنيه ديگر (و غير مشهور) آن حضرت «ابو على» است كه به مناسبت فرزند گرانقدرش «على النقى» بر آن حضرت گذاشته بودند.
در كتابهاى تاريخ و حديث لقبهاى زيادى براى پيشواى نهم عليه السلام ذكر شده است، از جمله: «تقى»، «جواد»، «مرضى»، «متوكّل»، «متّقى»، «زكىّ»، «منتجب»، «مرتضى»، «قانع»، «عالم ربانى»، «رضى»، «مختار» ، «صادق»، «صابر» و «فاضل» آن حضرت را «قُرَّةُ عَيْنِ المُومنين» و «غَيْظُ المُلْحِدين» و «النُورُ الساطِعْ»نيز مىگفتند. همچنين در ميان شيعيان و اهل سنت به لقب «بابُ المُراد» مشهور بود، زيرا حاجتهاى مردم را بسيار برآورده مىساخت و كرامتهاى بىشمارى از آن حضرت ديده شده و كسى به او توسل نمىجست جز آنكه او را كمك مىكرد.
پدر و مادر
پدر بزرگوار امام جواد عليه السلام حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام است
مادر آن حضرت بانوى پاكدامن و بافضيلتى است كه به جميع كمالات معنوى و اخلاقى دست يافته بود و شايستگى آن را داشت كه صدف گوهر وجود امام جواد عليه السلام گردد و آن بزرگوار را در دامان پاك خود پرورش دهد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره مادر خود و امامان مىفرمايد خداى متعال، من و اوصياء از فرزندان مرا از صلب مردان پاك به رحم زنان پاك منتقل مىكرد، به طورى كه نجاست شرك و تباهييهاى كفر با ما نياميخت.
مورخان و محدثان نامهاى متعددى براى او ذكر كردهاند كه هر كدام بر فضيلت و كمالى از او دلالت دارد؛ چون «سَبيكه»،«ريحانه»،«دُرّه»،«سكينه»،«صفيه» و «حِصانه»
امام رضا عليه السلام او را «خَيْزُرَان» ناميد و كنيه مباركش «امُّ الحسن» بود.
گروهى از بستگان آن حضرت سبزه بودن چهره امام جواد عليه السلام را دستاويز قرار داده و در نسبت آن گرامى به پدر بزرگوارش ترديد نشان دادند. آنان از آن حضرت خواستند تا قيافه شناسان در اين امر قضاوت كنند همچنانكه بر «ماريه» همسر رسول خدا صلي الله عليه چنين تهمتى زدند و ابراهيم فرزند پيامبر را به قيافه شناسان عرضه كردند! «على بن جعفر»، عموى امام رضا عليه السلام ، كه شاهد اين جريان بوده است چنين مىگويد: پس از تولد امام جواد عليه السلام برادران امام رضا عليه السلام نسبت به انتساب ابوجعفر عليه السلام به امام هشتم ترديد كرده، گفتند: در بين ما خاندان هرگز امامى سبزهرو نبوده است! امام رضا عليه السلام (وقتى سخنان آنان را شنيد) فرمود: «او پسر من است». ولى آنان قبول نكردند و گفتند: پيامبر صلي الله عليه و آله بر اساس نظريه قيافه شناسان حكم كرد.ما در صورتى مىپذيريم كه قيافه شناسان حكم به انتساب او به شما بكنند. امام كه اعتقادى به علم قيافه شناسى نداشت- فرمود: من آنها را دعوت نمىكنم، شما اگر مىخواهيد آنان را دعوت كنيد ولى به آنان نگوييد كه به چه منظور دعوتشان كردهايد و خودتان نيز ملازم خانه هايتان باشيد.وقتى قيافه شناسان آمدند، عموها، برادران و خواهران امام در باغ نشسته بودند و به امام رضا عليه السلام جبّه پشمينى پوشانده و بر سر آن حضرت كلاه پشمى نهادند و بيلى بر دوشش گذاردند و گفتند: شما برويد در گوشهاى از باغ بسان يك كارگر مشغول كار شويد. پس از انجام كارهاى مقدماتى امام جواد عليه السلام را آوردند و به قيافه شناسان گفتند: اين كودك را به پدرش ملحق سازيد و پدر او را معرفى كنيد. آنان نگاهى به جمع كردند و گفتند: پدر اين كودك در ميان شما نيست، ولى اين عموى پدر اوست، آن ديگرى عموى ديگر پدرش و آن يكى عمويش و آنهم عمهاش. اگر پدر او اينجا باشد بايد همان صاحب باغ باشد؛ زيرا پاهاى هر دو آنان يكى است. وقتى امام رضا عليه السلام نزد آنان آمد گفتند: آرى، همين پدر كودك است. امام رضاعليه السلام از اين غربت و تنهايى در ميان بستگان خود و تهمتى كه به همسر پاكدامنش زدند متاثر شد و گريست و با نقل روايتى از رسول خدا صلي الله عليه و آله در تجليل از «سبيكه»، دامن همسرش را از اين تهمت مبرّا دانست.«على بن جعفر» در اين باره مىگويد: من از جابرخاستم و عرض كردم: در محضر خداى تعالى شهادت مىدهم كه شما امام من هستيد. امام رضا عليه السلام گريست و فرمود: اى عمو مگر سخن پدرم را نشنيدى كه مىفرمود: پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: پدرم به فداى پسر بهترين كنيزان باد كه از خاندانِ نوبيه، پاك دهان و با عفت است. «على بن جعفر» عرض كرد: فدايت شوم، راست گفتى.
سيماى امام جواد عليه السلام
«آن حضرت قامتى معتدل داشت؛ ابروها قوسى، پيوسته و باريك، چهره سبزه، چشمها سياه و گشاده، بينى كشيده و باريك، دستها و انگشتان، رسا و كشيده، بين دو كتف گشاده، كمر باريك، سينه و شكم هموار و خطى از موهاى رعنا از ميان سينه تا به نزديك ناف آمده بود.
محاسن سياه و برهم پيچيده و گردن بلند و قامت متوسط مايل به بلندى و بندها و پيوندها قوى. در يكى از شانهها نقش مهر امامت آشكار بود.
فرزندان
تعداد فرزندان آن حضرت در منابع تاريخى و روايى مختلف ذكر شده است. بيشتر، تعدادِ آنان را چهار نفر شمردهاند: دو پسر به نامهاى على بن محمد (امام دهم عليه السلام و موسى معروف به مبرقع و دو دختر به نامهاى فاطمه و أمامه. برخى دو پسر و سه دختر براى آن حضرت ذكر كردهاند بهنامهاى، على، موسى، حكيمه، خديجه و أمكلثوم بعضى تا شش دختر براى آن حضرت نام بردهاند و زينب، اممحمد و ميمونه را نيز از دختران آن حضرت شمردهاند.عدهاى نيز ابواحمد حسين و ابوموسىعمران را پسران امام جواد عليه السلام دانستهاند.
در اينجا مرورى كوتاه بر زندگانى دوتن ازآنان غيراز امام هادي عليه السلام مىكنيم.
موسى مبرقع :
وى دومين فرزند امام جواد عليه السلام و جد سادات رضوى و برقعى است كه در بيشتر كشورهاى اسلامى بخصوص ايران، عراق، هند، پاكستان و افغانستان پراكندهاند. او در سال 214 هجرى در مدينه به دنيا آمد و بيش از شش سال سن نداشت كه پدر بزرگوارش به شهادت رسيد. هنگامى كه امام هادى عليه السلام به سامراء احضار شده بود، او فرزندان امام جواد عليه السلام و اموال آن حضرت را سرپرستى میكرد. متوكل عباسى كه از موقعيت موسى مبرقع در مدينه وحشت داشت بنا به نقلى او را در سال 244 براى اجراى مقاصد شيطانى خود به سامراء احضار كرد ولى به آرزوى خود نرسيد و موسى در سال 247 پس از مرگ متوكل به كوفه رفت و در سال 256 عازم قم شد. عربهاى اشعرى قم كه از يمن به آنجا آمده بودند چون موسى را نمىشناختند، او را از قم بيرون كردند. آن بزرگوار از قم به كاشان رفت و مورد استقبال و احترام احمد بن عبدالعزيز قرار گرفت. او هر ساله يك هزار مثقال طلا با يك اسب بهجناب موسىمىبخشيد. دو نفر از رؤساى عرب كوفه كه براى ديدار ايشان به قم آمده بودند، زمانى كه از جريان آگاه شدند، مردم قم را سرزنش كردند و ايشان را سراغ موسى فرستادند. آن بزرگوار عذر آنان را پذيرفت و به قم بازگشت. اهل قم از آن پس موسى را بسيار احترام مىكردند و اموال زيادى به او بخشيدند. موسى با آن هدايا مزارعى خريد و به كشاورزى پرداخت. موسى مبرقع مدتى طولانى در قم زندگى كرد و در ربيع الآخر سال 296 هجرى در آن شهر بدرود حيات گفت و در خانه خود دفن شد. هم اكنون مرقد شريفش در محله معروف به «دربهشت» زيارتگاه شيعيان است.
حكيمه خاتون
اين زن با تقوا كه از شايسته ترين زنان عصر خود بود، چهار امام را درك كرد و از محضرآنان بهرهمند شد: پدر گرامی اش حضرت جواد عليه السلام ، برادرش حضرت هادى عليه السلام ، برادر زادهاش امام حسن عسكرى عليه السلام و امام زمان عليه السلام كه افتخار قابلگى آن حضرت را داشت.
از ديگر افتخارات حكيمه خاتون تعليم و تربيت «نرگس»، مادر امام زمان عليه السلام است كه حضرت هادى عليه السلام او را خريد و خواهر گرامى اش را مأمور كرد تا به او آداب اسلامى بياموزد.
حكيمه نزد امامان احترام خاصى داشت و مورد وثوق و اطمينان آنان بود تا جايى كه به عنوان سفير امام، عرايض مردم را به امام زمان عليه السلام مىرساند و توقيعات امام را به مردم برمىگرداند. حتى گويند نواب امام زمان عليه السلام به وسيله اين بانو با امام رابطه برقرار مىكردند. وفات اين بانوى بزرگوار را در سال 274 هجرى نوشتهاند. مزار شريفش در جوار امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام است و علماى شيعه زيارت او را در كنار زيارت ائمه سامراء مستحب مىشمارند.
ب - فضائل و مكارم اخلاقى
امام جواد عليه السلام مىفرمايد: «عِنْوانُ صَحِيفَةَ المُؤْمِنِ حُسْنُ خُلْقِهِ» حسن خلق سرلوحه نامه عمل مؤمن قرار دارد.
الف - اخلاق فردى
عبادت
عبداللَّه بن رَزين مىگويد: من در «مدينةُ الرسول» بودم. ابوجعفر عليه السلام را مىديدم كه هر روز هنگام ظهر به «مسجدالنبى» مىآمد. نخست به زيارت رسول خدا صلي الله عليه و آله مىرفت و پس از سلام به آن حضرت، به سمت خانه حضرت فاطمه عليها السلام مىرفت كفشهايش را بيرون مىآورد و به نماز مىايستاد».
آن حضرت اصحاب را به خواندن نماز شب تشويق مىكرد و مىفرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «مَنْ صَلّى بِاللَّيْلِ حَسُنَ وَجْهُهُ بِالنَّهارِ» كسى كه نماز شب بخواند، چهرهاش در روز زيبا (و نورانى) خواهد شد.
عدم دلبستگى به دنيا
حسين مكارى مىگويد: در بغداد خدمت ابوجعفر محمد تقى عليه السلام رسيدم، در آن موقع امام در كاخ مأمون مسكن داشت و در اطرافش غلامان و كنيزان بسيار و تشريفات زياد ديده مىشد. با خود گفتم: امام جواد عليه السلام با وجود اين همه امكانات و سفرههاى رنگين ديگر به مدينه بازنمىگردد. آن حضرت، لحظهاى سر را پايين انداخت آنگاه متوجه من شد و فرمود: اى حسين! نان جو با نمك نيمكوب در حرم رسول خدا صلي الله عليه و آله براى من بهتر است از اين موقعيتى كه مىبينى.
ب- رفتار و اخلاق اجتماعى
امام جواد عليه السلام : «النَّاسُ اشْكالٌ وَ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ» مردم گونههاى متفاوتى هستند و هر كس بر طبق طبيعت و مرام خود عمل مىكند.
امير المومنين على عليه السلام در اين باره مىفرمايد: «رُبَّ عَزيزٍ اذَلَّهُ خُلْقُهُ و ذَليلٌ اعَزُّهُ خُلْقُهُ» چه بسيار عزيزى كه اخلاق بدش، او را ذليل كرد، و چه بسيار ذليلى كه بر اثر حسن خلق به عزّ و بزرگى دست يافته است.
امام جواد عليه السلام درباره جلب محبت اجتماعى مىفرمايد: ثَلاثٌ يَجْلِبْنَ المَوَدّة: الْانْصافُ فِى الْمُعاشِرَةِ وَ الْمُواساةُ فِىالشِدَّةِ و الرُّجُوعُ عَلى قَلْبٍ سَليم» سه چيز سبب جلب محبت ديگران است: انصاف در معاشرت، برابرى و مواسات در سختيها و بازگشت به قلبى صاف و پاك.
جود و بخشش
پيشواى نهم عليه السلام از نظر جود و سخاوت در مرتبهاى قرار داشت كه اين صفت از ويژگيهاى آن حضرت قرار گرفت و به «جوادالائمه» ملقّب گشت
صفدى مىنويسد: امام جواد عليه السلام هر سال بيش از يك ميليون درهم بين نيازمندان مدينه تقسيم مىكرد.
امامجواد عليه السلام بخشش بهكسانىكه بر او حقى دارند را بر خود لازم مىدانست و مىفرمود: «مِنْ سَخاءِ الْمَرْءِ بِرَّهُ بِمَنْ يَجِبُ حَقُّهُ عَلَيْهِ»از نشانههاى سخاوت مرد بخشش به كسانى است كه بر او حقى دارند.
«محمد بن نصر بزنطى» گويد: نامهاى را خواندم كه حضرت رضا عليه السلام به فرزندش جوادالائمه عليه السلام چنين نوشته بود: يا اباجعفر به من خبر رسيده كه وقتى براى خارج شدن از منزل بر مركب سوار مىشوى خدمتكاران از جهت بخلى كه دارند تو را از درب كوچك خارج مىكنند كه مبادا خيرت به كسى برسد. به حقى كه من بر تو دارم از تو مىخواهم كه ورود و خروجت جز از درب بزرگ نباشد. و چون سوار شدى بايد طلا و نقره (دينار و درهم) با تو باشد و هر كس از تو چيزى درخواست كرد، به او ببخشى. هر يك از عموهايت كه از تو خواست به او نيكويى كنى كمتر از پنجاه دينار به وى مده و چنانچه خواستى بيشتر از اين مقدار به او بدهى، اختيار با تو است. و هر كدام از عمههايت از تو چيزى خواست كمتر از 25 دينار به او مده و بيش از اين مربوط به خود توست. من مىخواهم كه خداوند تو را رفعت و بلندى بخشد، پس انفاق كن و از خداى عرش بيم مدار كه فقيرت گرداند.
و نيز مى فرمود: «انَّ للَّهِ عِباداً يَخُصُّهُمْ بِدَوامِالنِّعْمَةِ فَلا تَزالُ فِيهِمْ ما بَذَلُوها فَانْ مَنعُوها نَزَعَهَا اللَّهُ عَنْهُمْ وَ حَوَّلَها الى غَيْرِهِمْ.» خداوند را بندگانى است كه به دوام نعمت مخصوصشان گردانده است و تا هر زمان كه ببخشند، از آن نعمتها برخوردارند و اگر دست از بخشيدن بردارند، خداى تعالى از ايشان نعمتها را گرفته، به غير آنان مى دهد
دستگيرى از نيازمندان
امام جواد عليه السلام مىفرمايد: «ما عَظُمَتْ نِعْمَةُ احَدٌ الّا عَظُمَتْ حَوائِجُ النَّاسِ الَيْهِ فَمَنْ لَمْ يَتَحَمَّلْ تِلْكَ الْمَؤُنَةَ عَرَضَ النِعْمَةِ لِلزَّوالِ» نعمت بر كسى فزونى نمى يابد، مگر آن كه نياز مردم به او فراوان مى گردد؛ پس اگر كسى از تحمّل اين بار گران سرباززد، آن نعمت رو به زوال خواهد رفت.
تواضع و فروتنى
امام جواد عليه السلام مىفرمايد: «التَّواضُعُ زِينَةُ الْحَسَبِ» فروتنى زينت و شرافت حسب و نسب است.
«خيران خادم» مىگويد: در روزگار زندگانى امام جواد عليه السلام حج گزاردم و به سوى مدينه رفتم و داخل خانه امام شدم. آن حضرت را ديدم كه بر سكّويى ايستاده و جايى را كه بر آن مىنشيند فرش نكردهاند …چون هيبت زده و مدهوش شده بودم خواستم از غير پلكان به طرف سكّو بالا بروم كه امام به پلكان اشاره كرد. بالا رفتم و سلام دادم، آن حضرت پاسخ سلام مرا داد. آنگاه به من دست داد. من دست او را بوسيدم و بر صورتم گذاردم. جوادالائمه عليه السلام مرا با دست خود نشاند. و به خاطر حيرت و دهشتى كه بر من راه يافته بود، دست او را گرفتم و آن حضرت هم دست خويش را در دست من نهاده بود و چون آرام يافتم، دستش را رها كردم.
امام جواد عليه السلام كارها را خود انجام مىداد و تا حد امكان در كارهاى شخصى ازديگران كمك نمىگرفت. با اينكه داراى موقعيتى ممتاز بود و عنوان دامادى خليفه را داشت ولى با كمال خضوع وتواضع با قشرهاى پايين اجتماع معاشرت داشت و با غلامان و فقيران مىنشست.
بردبارى و مدارا
امام جواد عليه السلام درباره اهميت مدارا با مردم مىفرمايد: «مَنْ هَجَرَ الْمُداراةَ قارَنَهُ الْمَكْرُوه» كسى كه مدارا را ترك كند، (اين تركِ مدارا) او را به ناملايمات نزديك مى سازد.
و نيز درباره نشانه مدارا مىفرمايد: «مِن رِفْقِ الرَّجُلِ بِأَخِيهِ تَرْكُ تَوبيخِهِ بِحَضْرَةِ مَنْ يَكْرَهُ» از نشانههاى مدارا كردن آدمى نسبت به برادرش، ترك سرزنش او در حضور كسى است كه ناپسند مىدارد.
براى امام عليه السلام پارچههاى قيمتى فرستادند. در راه، دزد آنها را به سرقت برد. حمل كننده پارچهها ماجرا را به وسيله نامه به اطلاع آن حضرت رساند. حضرت به خط خويش مرقوم كرد: «انَّ انْفُسَنا و امْوالَنا مِنْ مَوَاهِبِ اللَّهِ الْهَنِيئَةِ وَ عَوارِيهِ المُسْتَوْدَعَةِ، يُمَتِّعُ بما مَتَّعَ مِنْها فِى سُرُورٍ وَ غِبْطَةٍ وَ يَأْخُذُ ما اخَذَ مِنْها فِى أَجْرٍ وَ حِسْبَةٍ. فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلى صَبْرِهِ حَبِطَ أجْرُهُ و نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ ذلِكَ.»
جان و مال ما از مواهب خوشايند الهى است كه همچون امانتى به ما سپرده شده است. آنچه در خوشى و سرور از آن بهره گرفته شده به ما فايده مىرسانند و آنچه از ما بگيرند، داراى مزد و پاداش است. بنابراين آن كه بىقرارى را بر صبر مسلّط گرداند، اجرش از بين مىرود و ما پناه بر خدا مىبريم از آن كه چنين گردد.
ج - رهنمودهاى اخلاقى- تربيتى
مراقبه دائمى
شخصى به امام جواد عليه السلام عرض كرد: مرا نصيحت فرما. امام فرمود: آيا مىپذيرى؟ آن شخص عرض كرد: بلى، امام فرمود:«تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ اعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ وَ خَالِفِ الْهَوَى وَ اعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَيْنِ اللَّهِ فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُون» صبر را پيشه خود ساز و با فقر بساز و از تمايلات نفسانى دورى كن و با هواى نفس مخالفت كن و بدان كه تو هيچگاه از چشم خداوند دور نمىشوى. حال دقت كن چگونه بايد باشى؟
تأخير توبه
«تَأْخِيرُ التَّوْبَةِ اغْتِرارٌ وَ طُولُ التَسْوِيفِ حَيْرَةٌ وَالْاعْتِلالُ عَلَى اللَّهِ هَلَكَةٌ وَالاصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ امْنٌ لِمَكْرِ اللَّهِ (و لا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّه الَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ
تأخير در توبه موجب غرور مىگردد و ادامه گناه و امروز و فردا كردن سبب جرأت بر گناه و سرگردانى است. شرك به خدا و دورى از او سبب هلاكت مىشود. اصرار بر گناه موجب احساس ايمنى از مكر و تدبير حق در انتقام است ونبايد آدمى از مكر خدا غافل باشد؛ زيرا در قرآن مىفرمايد: «جز زيانكاران خود را از مكر (و مجازات) خدا ايمن نمىدانند!
نياز مؤمن
«الْمُؤْمِنُ يَحْتاجُ الى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفِيقٌ مِنَ اللَّهِ، وَ وَاعِظٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٌ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ» مؤمن به سه چيز نياز دارد: توفيق الهى، موعظه درونى و قبول نصيحت.انسان براى رشد و تكامل معنوى به سه عامل مهم نيازمند است:اول، توفيق ربانى؛ زيرا اگر خداوند انسان را توفيق ندهد و هدايت نكند سعادتمند نخواهد شد.دوم، واعظ درونى كه همان عقل نصيحت گر است و بايد هر لحظه انسان را تذكر دهد و عنان نفس اماره را داشته باشد كه خودسرى نكند.سوم، حالت نصيحت پذيرى داشته باشد تا نصيحت ديگران را قبول كند
تامل در بيان
امام جواد عليه السلام فرمود:«إِظْهَارُ الشَّيْءِ قَبْلَ أَنْ يُسْتَحْكَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ» آشكار كردن چيزى (كارى) پيش از استحكام آن موجب خرابى آن مى شود.
با حيوانات
على بن اسباط مى گويد: همراه ابوجعفر عليه السلام از كوفه خارج شدم. آن حضرت بر الاغى سوار بود در راه به گلهاى از گوسفندان رسيديم ناگهان گوسفندى كه مى چريد گله را ترك كرد و در حالى كه صدا را در گلو پيچانده بود نزد امام جواد عليه السلام آمد. آن حضرت به چوپان فرمود: اين گوسفند از تو شكايت مى كند كه تو براو ستم مى كنى و همه شير او را مى دوشى و هنگامى كه غروب به خانه مى رود صاحبش شيرى در پستان آن نمى بيند. اگر از اين به بعد به اين حيوان ظلم نكنى كه هيچ وگرنه از خداوند مى خواهم كه عمر تو را كوتاه كند. چوپان گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لا الهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ وَصيُّهُ» پس ادامه داد از تو مى خواهم بفرماييد كه از كجا اين مطلب را فهميدى. امام جواد عليه السلام فرمود: ما خزانهدارعلم خدا، معدن حكمت او، وصى انبياء الهى و بندگان مكرّم خداونديم.
نمونه اي از مناظرات علمي حضرت
يكى از شيوه هايى كه امام جواد عليه السلام براى تثبيت امامت خود از آن بهره مى گرفت، صدور برخى فتواها بود كه زمينه شهادت امام را نيز فراهم نمود؛ از جمله فتوايى كه امام در مورد چگونگى قطع دست دزد صادر كرد:
«رُزقان» كه يكى از دوستان «ابى دُؤاد» است گزارش مى دهد كه روزى ابى دؤاد از مجلس معتصم - خليفه عباسى - برگشت، در حالى كه بسيار غمگين و افسرده بود. علت ناراحتى اش را از او جويا شدم. گفت: امروز آرزو كردم كه كاش بيست سال پيش مرده بودم. پرسيدم: چرا؟ گفت: به خاطر آن چه از ابوجعفر(امام جواد عليه السلام) در مجلس معتصم بر سرم آمد! گفتم: جريان چيست؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف كرد و از خليفه(معتصم) خواست كه با اجراى كيفر الهى او را پاك سازد. خليفه همه فقيهان را جمع كرد و محمد بن على(امام جواد عليه السلام) را نيز فرا خواند، سپس از ما پرسيد: دست دزد از كجا بايد قطع شود؟ من گفتم: از مچ دست. گفت: دليل آن چيست؟ گفتم: چون منظور از «دست» در آيه «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ»از انگشتان تا مچ دست است.
گروهى از فقها نيز با من در اين رأى موافق بودند. سپس معتصم به محمد بن على(امام جواد عليه السلام) گفت: نظر شما چيست؟ او گفت: اينان در اشتباهند، زيرا فقط انگشتان دزد بايد قطع شود! معتصم گفت: به چه دليل؟ گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مى پذيرد: پيشانى، دو كف دست، دو سر زانو، دو انگشت بزرگ پا. بنابراين، اگر دست دزد از مچ قطع شود، دستى براى او نمى ماند تا سجده نماز را به جا آورد. همچنين خداى متعال مى فرمايد:«وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ للَّهِِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»و آنچه براى خداست قطع نمى شود. معتصم جواب محمد بن على را پسنديد و دستور داد انگشتان دزد را قطع كنند و ما نزد حضار بى آبرو شديم.
اين شكست «ابى دؤاد» در صدور فتوا، موجب شد كه كينه امام جواد عليه السلام را به دل بگيرد. لذا نزد معتصم رفت و گفت: از باب خيرخواهى به شما مى گويم كه جريان چند روز قبل به صلاح حكومت نبود، زيرا در حضور همه دانشمندان و مقامات مملكتى، فتواى ابوجعفر را بر فتواى ديگران ترجيح داديد. اين خبر ميان مردم منتشر شد و خود دليل قاطعى بر حقانيت او نزد شيعيان و تثبيت امامتش گرديد.
معتصم كه زمينه ابراز هر نوع دشمنى با امام را در نهاد خود داشت، از سخنان «ابى دؤاد» تحريك شد و در صدد قتل امام برآمد.
شهادت امام جواد علیه السلام
معتصم كه مى ديد مكر و حيله هايش درباره امام جواد عليه السلام به خودش بازگشته و تدبيرش نتيجه عكس داده است، همان طرحى را كه پيشينيان او درباره نياكان و سلف صالح آن حضرت به كار گرفته بودند، يعنى به شهادت رساندن امام علیه السلام از راه خوراندن سم، در پيش گرفت.
دستگاه خلافت قبل از آن هم در پى مسموم كردن امام عليه السلام برآمد امّا تا آن زمان موفق به اجراى نقشه شوم خود نگشته بود.
«محمد بن قاسم» مىگويد: پدرم از «عمر بن فرج» شنيد كه مى گفت: از ابوجعفر چيزى را شنيدم (و ديدم) كه اگر برادرم محمد مى ديد كافر مىشد. پرسيدم: آن چيست؟
گفت: روزى در مدينه خدمت آن حضرت بودم، غذايى آوردند. امام جواد علیه السلام فرمود از آن غذا نخوريد، زيرا مسموم است. سپس دستور داد نانوا را احضار كردند. حضرت او را مورد عتاب قرار داد و فرمود: به دستور چه كسى غذاى مرا مسموم كردى؟ او گفت:
فدايت شوم، به دستور فلانى.
آنگاه حضرت دستور داد غذاى مسموم را بردند و غذاى ديگرى آوردند.
معتصم اين بار كسى را براى اجراى اين توطئه انتخاب كرد كه يقين داشت به وسيله او به هدف پليد خود مى رسد و او مأمور و جاسوس ويژه دستگاه خلافت در اندرون خانه امام يعنى: «ام الفضل» دختر «مأمون» بود.
وقتى از سوى معتصم با دستيارى «جعفر بن مأمون» اين مأموريت به او پيشنهاد شد پذيرفت چه آن كه آنان نقطه ضعف او را مى دانستند و «ام الفضل» از ابتداىِ زندگى با آن حضرت ناراضى بود و در طول مدّت زندگى مشتركش با پيشواى نهم عليه السلام بارها شكايت و سعايت آن حضرت را نزد پدرش مأمون برده بود.
در تاريخ، منشأ كينه و دشمنى «امّ الفضل» نسبت به امام جواد عليه السلام، علاوه بر جنبههاى اعتقادى و سياسى دو چيز ذكر شده است:
يكى ازدواج امام نهم علیه السلام با «سَمانَهْ مغربيّه» مادر امام هادى عليه السلام و احترام و تجليل او و برترى دادن او بر «امّ الفضل» و ديگرى عقيم بودن وى.
«امّ الفضل» زهر دريافتى از معتصم را در انگور قرار داد و خدمت امام جواد علیه السلام آورد و آن حضرت را مسموم ساخت. هرچند او پس از اين كه امام از آن انگورها خورد (به ظاهر) پشيمان شد و شروع به گريه كرد امّا به منظورِ پليد آنان جامه عمل پوشاند.
امام عليه السلام در آخر ذيقعده، سال 220 هجرى، در حالى كه 25 سال از عمر پربركتش مى گذشت به شهادت رسيد و پيكر پاكش در كنار نياى بزرگوارش حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در قبرستان قريش در بغداد به خاك سپرده شد.
بارگاه ملكوتى اين دو پيشواى معصوم عليهما السلام هم اكنون به «كاظِمَيْن» معروف است و زيارتگاه و كعبه آمال شيفتگان حق و دوستداران مكتب امامت و ولايت است.
صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه و ابنائه
برگرفته از وبلاگ گوهرمعرفت(نوشته حجه الاسلام و المسلمین استادمحمد شاهرخ)