هرگز فراموشمان نمی کند!
هرگز فراموشمان نمی کند
ای منتظران!
ای دلبستگان خورشید همیشه فروزان!
سختی های زمان، دیری نمی پاید.
ای عاشقان!
ای خلوت نشینان پریشان!
امیدمان ناگهان با کوله باری از مهربانی می آید.
از «بیهوده گویان» نباشید؛ از «عافیت طلبان» و از «مصلحت جویان»!
اگر او «شریک قرآن» است، چرا قرآن نمی خوانید؟
اگر او «خورشید شب شکن» است، چرا در تاریکی ها می مانید؟
و اگر او «کشتی نجات» است، چرا به سوی دریا نمی رانید؟
راستی اگر او «باران و رحمت بی کران الهی» است، چرا در زیر باران تشنه نشستن؟
اگر او «سرسبزی روزگاران» است، چرا در فصل برگ ریزان، از پا نشستن؟
و اگر او «سرپرست و دوستدار مؤمنان» است، چرا دل دوستان خدا را شکستن؟
آه… یاران!
او «از بین برنده ستم و تجاوز» است، راه «عدالت» بپویید.
او «دروازه هدایت» است، از «گمراهی»ها، دوری بجویید.
و او هیچ گاه ما را فراموش نمی کند، از «عشق» بگویید.
انتظار… منتظر…
انتظار، استقامت بر دین است و منتظر، حرکت آفرین.
انتظار، یاد یار است و منتظر، بی قرار.
انتظار، مسؤلیت آور است و منتظر، جهادگر.
انتظار، برترین کار است و منتظر، نیکوکار.
انتظار، ستیز است و منتظر، اهل پرهیز.
انتظار، آماده سازی است و منتظر، مهیای جانبازی.
انتظار، راز است و منتظر، در سوز و گداز.
انتظار، مبارزه با بیداد است و منتظر، فریادگر عدل و داد…