لمعات الجواد علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحيم
لمعات الجواد علیه السلام ( گذری بر زندگانی امام جواد علیه السلام )
الف- بشارت ولادت امام جواد عليه السلام
احاديث زيادى از رسول خدا و امامان پيشين، ولادت امام جواد عليه السلام را خبر داده بودند.
امام رضا عليه السلام از پدرش موسى بن جعفرعليهما السلام و او از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل مىكند كه فرمود: پدرم فداى پسرِ بهترين كنيزان باد! پسرِ همان (زنى) كه اهل «نُوبه» است، دهانش خوشبو و داراى رحمى برگزيده است.
امام كاظم عليه السلام به يكى از ياران خود به نام «يزيد بن سليط»، پس از معرفى على بن موسى الرضا عليه السلام به عنوان جانشين خود فرمود: «چوناو را ديدار كردى به وى مژده بده كهخداوند پسرىامين و مبارك به اوخواهد بخشيد».
از انتظار تا نگرانى
به رغم وجود اين روايات، انتظار شيعيان تا مدتها نه تنها برآورده نشد كه تبديل به نگرانى گشت؛ چه آن كه آنان مىديدند بيش از 45 سال از زندگانى امام هشتم عليه السلام سپرى شده است و هنوز فرزند پسرى ندارد. بيم آنان بيشتر از آن جهت بود كه دستگاه جور و ستم عباسى بر آن حضرت يورش برده و قبل از آن كه فرزندش متولد شود او را به شهادت برساند. اين نگرانى به حدى بود كه گاه ناچار مىشدند خدمت امام عليه السلام برسند و مسأله را به شكلهاى مختلف با آن حضرت در ميان گذارند.
گاه به امام عرض مىكردند: «از خدا بخواهيد كه فرزندى نصيبتان فرمايد.
گاهى از آن حضرت مىپرسيدند: آيا امامت در عمو، يا دايى و يا برادر تحقق پيدا مىكند؟ امام عليه السلام مىفرمود: خير. آنان با ناباورى مىگفتند: پس در چه كسى محقق مىشود؟ مىفرمود: در فرزندم! و اين (پرسش و پاسخ) قبل از ولادتِ امام جواد عليه السلام بود.
بعضى اوقات نيز با حالت يأس به آن حضرت مىگفتند: «سنى از شما گذشته است، بدون آنكه فرزندى داشته باشيد!امام رضا عليه السلام مىفرمود: امامى از دنيا نمىرود تا اينكه امام بعد از خود را ببيند!
اين نگرانى با تبليغات و پخش شايعات از سوى سران واقفيه مبنى بر زنده بودن امام كاظم عليه السلام و غيبت آن حضرت و عقيم بودن امام رضا عليه السلام به اوج خود رسيد. به حدى كه برخى نسبت به امامت پيشواى هشتم نيز دچار ترديد شدند.
يكى از اين افراد به نام «ابن قياما» كه جزو فرقه واقفيه بود و امامت حضرت رضا عليه السلام را قبول نداشت در دو برخورد بوسيله نامه و حضورى بر اين نكته تكيه كرد.
«ابن بشار» مىگويد: ابن قياماى واسطى نامهاى به امام عليه السلام نگاشت و در آن گفت: تو چگونه امام هستى در حالى كه فرزندى ندارى؟! امام رضا عليه السلام در پاسخ فرمود: تو از كجا مى دانى كه من فرزندى ندارم؟ به خدا قسم روزها و شبها سپرى نمىشود تا آن كه خداوند به من پسرى عنايت فرمايد كه حق و باطل را از هم جدا سازد.
پايان انتظار
سرانجام مولود منتظر در شب دهم ماه رجب سال 195 هجرى درحاليكه امام رضا عليه السلام 47 ساله بودند به دنيا آمد.
مورخان و محدثان نسبت به سال ولادتِ با سعادت نهمين پيشواى شيعيان، حضرت امام محمد تقى عليه السلام، اتفاق نظر دارند و همگى تولد آن بزرگوار را به سال 195هجرى در مدينه منوره نوشتهاند، ولى نسبت به ماه و روز ميلاد اختلاف نظر دارند.
بسيارى از بزرگان مانند: «كلينى»، «شيخ مفيد»، «ابن شهر آشوب»، «طبرسى»، «على بن عيسى اربلى» ماه ولادت را ماه رمضان نوشته و بيشترشان روز جمعه نوزدهم رمضان را روز ولادت دانستهاند.
برخى ديگر مانند «شيخ طوسى» و «ابن عياش» زمان ولادت را دهم ماه رجب دانستهاند.
دعايى كه توسط سوّمين نايب خاص حضرت بقيةاللَّه الاعظم، جناب «حسين بن روح» از ناحيه مقدسه آن حضرت رسيده و مرحوم «كفعمى» آن را نقل كرده، مؤيد نظريه دوم است: «اللَّهُمَّ إنّى اسْأَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فى رَجَبٍ مُحَمَّدَ بْنِ عَلِىٍّ الثَّانى وَابْنِهِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدِ المُنْتَجَب»
كيفيت ولادت
«حكيمه»، دختر موسى بن جعفر عليهما السلام رويدادهاى شب ولادت آن حضرت را چنين تعريف مىكند: وقتى زمان ولادت نزديك شد، برادرم مرا خواست و فرمود: اى حكيمه امشب فرزند مبارك «خَيْزُرَان» متولد مىشود بايد در وقت ولادت او حاضر باشى، چون شب شد دستور داد همراه قابله، وارد اتاق «خَيْزُرَان» شوم. آن حضرت چراغى نزد ما افروخت و در را بر روى ما بست. چون وى را درد زايمان گرفت و او را بر بالاى تشت نشانديم، چراغ خاموش شد. از اين رو مضطرب و ناراحت شديم. ناگهان مشاهده كرديم نور الهى تمام خانه را روشن كرد و حضرت ابوجعفر، امام جواد عليه السلام در تشت قرار گرفت در حالى كه بر اندام مباركش پوشش نازكى چون لباس قرار داشت كه نورى از آن ساطع بود بگونهاى كه از چراغ بىنياز شديم. حكيمه مىگويد: من آن حضرت را گرفته در دامن گذاشتم و آن پردهاى كه بدن مباركش را پوشانده بود از خورشيد جمالش برگرفتم و لباس بر او پوشاندم. حضرت رضا عليه السلام وارد شد و فرزند را از من گرفت، در گهواره گذاشت و به من فرمود كه در كنار گاهواره او باشم.
امام هشتم طبق سنت حضرت رسول صلي الله عليه و آله و پدرانش عليهم السلام امام جواد عليه السلام را تحنيك كرد و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت.
آن حضرت آن شب را تا به صبح در كنار گهواره فرزندش بود و با او نجوا مىكرد و اسرار الهى و علوم غيبى را به او تعليم مىداد.
مولود مبارك
حضرت رضا عليه السلام در همان شب ولادت، شيعيان را از تولد فرزند خود آگاه كرد و فرمود: حق تعالى به من پسرى عنايت كرد كه چون موسى بن عمران شكافنده درياهاست و نظير عيسى بن مريم عليهما السلام است كه حق تعالى مادر او را مقدس و مطهر گردانيد و طاهر و مطهر آفريده شده بود.»
با شنيدن اين خبر دل شيعيان شاد، چشم آنان روشن و نگرانى ايشان برطرف شد و خدا را بر اين نعمت سپاس گفتند. با ولادت آن گرامى، دشمنان و بدخواهان بويژه واقفيّه مأيوس و ناكام شده از موضع خود عقب نشستند و دوستان و شيعيان شادمان شدند و شك و ترديد آنان به يقين و استوارى ايمان تبديل گشت. و شايد به همين دليل پدر بزرگوارش فرموده است: «اين مولود، مولودى است كه در اسلام، پربركت تر از او براى شيعيان ما زاده نشده است!»
نام، كنيه و القاب
امام هشتمِ شيعيان، نام مولودش را به نام جدش رسول خدا صلي الله عليه و علي آله «محمد» گذاشت.
همچنين آن حضرت، كُنيه «ابوجعفر» را براى فرزندش انتخاب كرد و همواره او را با اين كنيه مىخواند و چون در نام و كنيه با پيشواى پنجم «امام محمد باقر عليه السلام» مشترك بود، نزد مورخان و محدّثان به «ابوجعفر ثانى» مشهور گشت.
كنيه ديگر (و غير مشهور) آن حضرت «ابو على» است كه به مناسبت فرزند گرانقدرش «على النقى» بر آن حضرت گذاشته بودند.
در كتابهاى تاريخ و حديث لقبهاى زيادى براى پيشواى نهم عليه السلام ذكر شده است، از جمله: «تقى»، «جواد»، «مرضى»، «متوكّل»، «متّقى»، «زكىّ»، «منتجب»، «مرتضى»، «قانع»، «عالم ربانى»، «رضى»، «مختار» ، «صادق»، «صابر» و «فاضل» آن حضرت را «قُرَّةُ عَيْنِ المُومنين» و «غَيْظُ المُلْحِدين» و «النُورُ الساطِعْ»نيز مىگفتند. همچنين در ميان شيعيان و اهل سنت به لقب «بابُ المُراد» مشهور بود، زيرا حاجتهاى مردم را بسيار برآورده مىساخت و كرامتهاى بىشمارى از آن حضرت ديده شده و كسى به او توسل نمىجست جز آنكه او را كمك مىكرد.
پدر و مادر
پدر بزرگوار امام جواد عليه السلام حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام است
مادر آن حضرت بانوى پاكدامن و بافضيلتى است كه به جميع كمالات معنوى و اخلاقى دست يافته بود و شايستگى آن را داشت كه صدف گوهر وجود امام جواد عليه السلام گردد و آن بزرگوار را در دامان پاك خود پرورش دهد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره مادر خود و امامان مىفرمايد خداى متعال، من و اوصياء از فرزندان مرا از صلب مردان پاك به رحم زنان پاك منتقل مىكرد، به طورى كه نجاست شرك و تباهييهاى كفر با ما نياميخت.
مورخان و محدثان نامهاى متعددى براى او ذكر كردهاند كه هر كدام بر فضيلت و كمالى از او دلالت دارد؛ چون «سَبيكه»،«ريحانه»،«دُرّه»،«سكينه»،«صفيه» و «حِصانه»
امام رضا عليه السلام او را «خَيْزُرَان» ناميد و كنيه مباركش «امُّ الحسن» بود.
گروهى از بستگان آن حضرت سبزه بودن چهره امام جواد عليه السلام را دستاويز قرار داده و در نسبت آن گرامى به پدر بزرگوارش ترديد نشان دادند. آنان از آن حضرت خواستند تا قيافه شناسان در اين امر قضاوت كنند همچنانكه بر «ماريه» همسر رسول خدا صلي الله عليه چنين تهمتى زدند و ابراهيم فرزند پيامبر را به قيافه شناسان عرضه كردند! «على بن جعفر»، عموى امام رضا عليه السلام ، كه شاهد اين جريان بوده است چنين مىگويد: پس از تولد امام جواد عليه السلام برادران امام رضا عليه السلام نسبت به انتساب ابوجعفر عليه السلام به امام هشتم ترديد كرده، گفتند: در بين ما خاندان هرگز امامى سبزهرو نبوده است! امام رضا عليه السلام (وقتى سخنان آنان را شنيد) فرمود: «او پسر من است». ولى آنان قبول نكردند و گفتند: پيامبر صلي الله عليه و آله بر اساس نظريه قيافه شناسان حكم كرد.ما در صورتى مىپذيريم كه قيافه شناسان حكم به انتساب او به شما بكنند. امام كه اعتقادى به علم قيافه شناسى نداشت- فرمود: من آنها را دعوت نمىكنم، شما اگر مىخواهيد آنان را دعوت كنيد ولى به آنان نگوييد كه به چه منظور دعوتشان كردهايد و خودتان نيز ملازم خانه هايتان باشيد.وقتى قيافه شناسان آمدند، عموها، برادران و خواهران امام در باغ نشسته بودند و به امام رضا عليه السلام جبّه پشمينى پوشانده و بر سر آن حضرت كلاه پشمى نهادند و بيلى بر دوشش گذاردند و گفتند: شما برويد در گوشهاى از باغ بسان يك كارگر مشغول كار شويد. پس از انجام كارهاى مقدماتى امام جواد عليه السلام را آوردند و به قيافه شناسان گفتند: اين كودك را به پدرش ملحق سازيد و پدر او را معرفى كنيد. آنان نگاهى به جمع كردند و گفتند: پدر اين كودك در ميان شما نيست، ولى اين عموى پدر اوست، آن ديگرى عموى ديگر پدرش و آن يكى عمويش و آنهم عمهاش. اگر پدر او اينجا باشد بايد همان صاحب باغ باشد؛ زيرا پاهاى هر دو آنان يكى است. وقتى امام رضا عليه السلام نزد آنان آمد گفتند: آرى، همين پدر كودك است. امام رضاعليه السلام از اين غربت و تنهايى در ميان بستگان خود و تهمتى كه به همسر پاكدامنش زدند متاثر شد و گريست و با نقل روايتى از رسول خدا صلي الله عليه و آله در تجليل از «سبيكه»، دامن همسرش را از اين تهمت مبرّا دانست.«على بن جعفر» در اين باره مىگويد: من از جابرخاستم و عرض كردم: در محضر خداى تعالى شهادت مىدهم كه شما امام من هستيد. امام رضا عليه السلام گريست و فرمود: اى عمو مگر سخن پدرم را نشنيدى كه مىفرمود: پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: پدرم به فداى پسر بهترين كنيزان باد كه از خاندانِ نوبيه، پاك دهان و با عفت است. «على بن جعفر» عرض كرد: فدايت شوم، راست گفتى.
سيماى امام جواد عليه السلام
«آن حضرت قامتى معتدل داشت؛ ابروها قوسى، پيوسته و باريك، چهره سبزه، چشمها سياه و گشاده، بينى كشيده و باريك، دستها و انگشتان، رسا و كشيده، بين دو كتف گشاده، كمر باريك، سينه و شكم هموار و خطى از موهاى رعنا از ميان سينه تا به نزديك ناف آمده بود.
محاسن سياه و برهم پيچيده و گردن بلند و قامت متوسط مايل به بلندى و بندها و پيوندها قوى. در يكى از شانهها نقش مهر امامت آشكار بود.
فرزندان
تعداد فرزندان آن حضرت در منابع تاريخى و روايى مختلف ذكر شده است. بيشتر، تعدادِ آنان را چهار نفر شمردهاند: دو پسر به نامهاى على بن محمد (امام دهم عليه السلام و موسى معروف به مبرقع و دو دختر به نامهاى فاطمه و أمامه. برخى دو پسر و سه دختر براى آن حضرت ذكر كردهاند بهنامهاى، على، موسى، حكيمه، خديجه و أمكلثوم بعضى تا شش دختر براى آن حضرت نام بردهاند و زينب، اممحمد و ميمونه را نيز از دختران آن حضرت شمردهاند.عدهاى نيز ابواحمد حسين و ابوموسىعمران را پسران امام جواد عليه السلام دانستهاند.
در اينجا مرورى كوتاه بر زندگانى دوتن ازآنان غيراز امام هادي عليه السلام مىكنيم.
موسى مبرقع :
وى دومين فرزند امام جواد عليه السلام و جد سادات رضوى و برقعى است كه در بيشتر كشورهاى اسلامى بخصوص ايران، عراق، هند، پاكستان و افغانستان پراكندهاند. او در سال 214 هجرى در مدينه به دنيا آمد و بيش از شش سال سن نداشت كه پدر بزرگوارش به شهادت رسيد. هنگامى كه امام هادى عليه السلام به سامراء احضار شده بود، او فرزندان امام جواد عليه السلام و اموال آن حضرت را سرپرستى میكرد. متوكل عباسى كه از موقعيت موسى مبرقع در مدينه وحشت داشت بنا به نقلى او را در سال 244 براى اجراى مقاصد شيطانى خود به سامراء احضار كرد ولى به آرزوى خود نرسيد و موسى در سال 247 پس از مرگ متوكل به كوفه رفت و در سال 256 عازم قم شد. عربهاى اشعرى قم كه از يمن به آنجا آمده بودند چون موسى را نمىشناختند، او را از قم بيرون كردند. آن بزرگوار از قم به كاشان رفت و مورد استقبال و احترام احمد بن عبدالعزيز قرار گرفت. او هر ساله يك هزار مثقال طلا با يك اسب بهجناب موسىمىبخشيد. دو نفر از رؤساى عرب كوفه كه براى ديدار ايشان به قم آمده بودند، زمانى كه از جريان آگاه شدند، مردم قم را سرزنش كردند و ايشان را سراغ موسى فرستادند. آن بزرگوار عذر آنان را پذيرفت و به قم بازگشت. اهل قم از آن پس موسى را بسيار احترام مىكردند و اموال زيادى به او بخشيدند. موسى با آن هدايا مزارعى خريد و به كشاورزى پرداخت. موسى مبرقع مدتى طولانى در قم زندگى كرد و در ربيع الآخر سال 296 هجرى در آن شهر بدرود حيات گفت و در خانه خود دفن شد. هم اكنون مرقد شريفش در محله معروف به «دربهشت» زيارتگاه شيعيان است.
حكيمه خاتون
اين زن با تقوا كه از شايسته ترين زنان عصر خود بود، چهار امام را درك كرد و از محضرآنان بهرهمند شد: پدر گرامی اش حضرت جواد عليه السلام ، برادرش حضرت هادى عليه السلام ، برادر زادهاش امام حسن عسكرى عليه السلام و امام زمان عليه السلام كه افتخار قابلگى آن حضرت را داشت.
از ديگر افتخارات حكيمه خاتون تعليم و تربيت «نرگس»، مادر امام زمان عليه السلام است كه حضرت هادى عليه السلام او را خريد و خواهر گرامى اش را مأمور كرد تا به او آداب اسلامى بياموزد.
حكيمه نزد امامان احترام خاصى داشت و مورد وثوق و اطمينان آنان بود تا جايى كه به عنوان سفير امام، عرايض مردم را به امام زمان عليه السلام مىرساند و توقيعات امام را به مردم برمىگرداند. حتى گويند نواب امام زمان عليه السلام به وسيله اين بانو با امام رابطه برقرار مىكردند. وفات اين بانوى بزرگوار را در سال 274 هجرى نوشتهاند. مزار شريفش در جوار امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام است و علماى شيعه زيارت او را در كنار زيارت ائمه سامراء مستحب مىشمارند.
ب - فضائل و مكارم اخلاقى
امام جواد عليه السلام مىفرمايد: «عِنْوانُ صَحِيفَةَ المُؤْمِنِ حُسْنُ خُلْقِهِ» حسن خلق سرلوحه نامه عمل مؤمن قرار دارد.
الف - اخلاق فردى
عبادت
عبداللَّه بن رَزين مىگويد: من در «مدينةُ الرسول» بودم. ابوجعفر عليه السلام را مىديدم كه هر روز هنگام ظهر به «مسجدالنبى» مىآمد. نخست به زيارت رسول خدا صلي الله عليه و آله مىرفت و پس از سلام به آن حضرت، به سمت خانه حضرت فاطمه عليها السلام مىرفت كفشهايش را بيرون مىآورد و به نماز مىايستاد».
آن حضرت اصحاب را به خواندن نماز شب تشويق مىكرد و مىفرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «مَنْ صَلّى بِاللَّيْلِ حَسُنَ وَجْهُهُ بِالنَّهارِ» كسى كه نماز شب بخواند، چهرهاش در روز زيبا (و نورانى) خواهد شد.
عدم دلبستگى به دنيا
حسين مكارى مىگويد: در بغداد خدمت ابوجعفر محمد تقى عليه السلام رسيدم، در آن موقع امام در كاخ مأمون مسكن داشت و در اطرافش غلامان و كنيزان بسيار و تشريفات زياد ديده مىشد. با خود گفتم: امام جواد عليه السلام با وجود اين همه امكانات و سفرههاى رنگين ديگر به مدينه بازنمىگردد. آن حضرت، لحظهاى سر را پايين انداخت آنگاه متوجه من شد و فرمود: اى حسين! نان جو با نمك نيمكوب در حرم رسول خدا صلي الله عليه و آله براى من بهتر است از اين موقعيتى كه مىبينى.
ب- رفتار و اخلاق اجتماعى
امام جواد عليه السلام : «النَّاسُ اشْكالٌ وَ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ» مردم گونههاى متفاوتى هستند و هر كس بر طبق طبيعت و مرام خود عمل مىكند.
امير المومنين على عليه السلام در اين باره مىفرمايد: «رُبَّ عَزيزٍ اذَلَّهُ خُلْقُهُ و ذَليلٌ اعَزُّهُ خُلْقُهُ» چه بسيار عزيزى كه اخلاق بدش، او را ذليل كرد، و چه بسيار ذليلى كه بر اثر حسن خلق به عزّ و بزرگى دست يافته است.
امام جواد عليه السلام درباره جلب محبت اجتماعى مىفرمايد: ثَلاثٌ يَجْلِبْنَ المَوَدّة: الْانْصافُ فِى الْمُعاشِرَةِ وَ الْمُواساةُ فِىالشِدَّةِ و الرُّجُوعُ عَلى قَلْبٍ سَليم» سه چيز سبب جلب محبت ديگران است: انصاف در معاشرت، برابرى و مواسات در سختيها و بازگشت به قلبى صاف و پاك.
جود و بخشش
پيشواى نهم عليه السلام از نظر جود و سخاوت در مرتبهاى قرار داشت كه اين صفت از ويژگيهاى آن حضرت قرار گرفت و به «جوادالائمه» ملقّب گشت
صفدى مىنويسد: امام جواد عليه السلام هر سال بيش از يك ميليون درهم بين نيازمندان مدينه تقسيم مىكرد.
امامجواد عليه السلام بخشش بهكسانىكه بر او حقى دارند را بر خود لازم مىدانست و مىفرمود: «مِنْ سَخاءِ الْمَرْءِ بِرَّهُ بِمَنْ يَجِبُ حَقُّهُ عَلَيْهِ»از نشانههاى سخاوت مرد بخشش به كسانى است كه بر او حقى دارند.
«محمد بن نصر بزنطى» گويد: نامهاى را خواندم كه حضرت رضا عليه السلام به فرزندش جوادالائمه عليه السلام چنين نوشته بود: يا اباجعفر به من خبر رسيده كه وقتى براى خارج شدن از منزل بر مركب سوار مىشوى خدمتكاران از جهت بخلى كه دارند تو را از درب كوچك خارج مىكنند كه مبادا خيرت به كسى برسد. به حقى كه من بر تو دارم از تو مىخواهم كه ورود و خروجت جز از درب بزرگ نباشد. و چون سوار شدى بايد طلا و نقره (دينار و درهم) با تو باشد و هر كس از تو چيزى درخواست كرد، به او ببخشى. هر يك از عموهايت كه از تو خواست به او نيكويى كنى كمتر از پنجاه دينار به وى مده و چنانچه خواستى بيشتر از اين مقدار به او بدهى، اختيار با تو است. و هر كدام از عمههايت از تو چيزى خواست كمتر از 25 دينار به او مده و بيش از اين مربوط به خود توست. من مىخواهم كه خداوند تو را رفعت و بلندى بخشد، پس انفاق كن و از خداى عرش بيم مدار كه فقيرت گرداند.
و نيز مى فرمود: «انَّ للَّهِ عِباداً يَخُصُّهُمْ بِدَوامِالنِّعْمَةِ فَلا تَزالُ فِيهِمْ ما بَذَلُوها فَانْ مَنعُوها نَزَعَهَا اللَّهُ عَنْهُمْ وَ حَوَّلَها الى غَيْرِهِمْ.» خداوند را بندگانى است كه به دوام نعمت مخصوصشان گردانده است و تا هر زمان كه ببخشند، از آن نعمتها برخوردارند و اگر دست از بخشيدن بردارند، خداى تعالى از ايشان نعمتها را گرفته، به غير آنان مى دهد
دستگيرى از نيازمندان
امام جواد عليه السلام مىفرمايد: «ما عَظُمَتْ نِعْمَةُ احَدٌ الّا عَظُمَتْ حَوائِجُ النَّاسِ الَيْهِ فَمَنْ لَمْ يَتَحَمَّلْ تِلْكَ الْمَؤُنَةَ عَرَضَ النِعْمَةِ لِلزَّوالِ» نعمت بر كسى فزونى نمى يابد، مگر آن كه نياز مردم به او فراوان مى گردد؛ پس اگر كسى از تحمّل اين بار گران سرباززد، آن نعمت رو به زوال خواهد رفت.
تواضع و فروتنى
امام جواد عليه السلام مىفرمايد: «التَّواضُعُ زِينَةُ الْحَسَبِ» فروتنى زينت و شرافت حسب و نسب است.
«خيران خادم» مىگويد: در روزگار زندگانى امام جواد عليه السلام حج گزاردم و به سوى مدينه رفتم و داخل خانه امام شدم. آن حضرت را ديدم كه بر سكّويى ايستاده و جايى را كه بر آن مىنشيند فرش نكردهاند …چون هيبت زده و مدهوش شده بودم خواستم از غير پلكان به طرف سكّو بالا بروم كه امام به پلكان اشاره كرد. بالا رفتم و سلام دادم، آن حضرت پاسخ سلام مرا داد. آنگاه به من دست داد. من دست او را بوسيدم و بر صورتم گذاردم. جوادالائمه عليه السلام مرا با دست خود نشاند. و به خاطر حيرت و دهشتى كه بر من راه يافته بود، دست او را گرفتم و آن حضرت هم دست خويش را در دست من نهاده بود و چون آرام يافتم، دستش را رها كردم.
امام جواد عليه السلام كارها را خود انجام مىداد و تا حد امكان در كارهاى شخصى ازديگران كمك نمىگرفت. با اينكه داراى موقعيتى ممتاز بود و عنوان دامادى خليفه را داشت ولى با كمال خضوع وتواضع با قشرهاى پايين اجتماع معاشرت داشت و با غلامان و فقيران مىنشست.
بردبارى و مدارا
امام جواد عليه السلام درباره اهميت مدارا با مردم مىفرمايد: «مَنْ هَجَرَ الْمُداراةَ قارَنَهُ الْمَكْرُوه» كسى كه مدارا را ترك كند، (اين تركِ مدارا) او را به ناملايمات نزديك مى سازد.
و نيز درباره نشانه مدارا مىفرمايد: «مِن رِفْقِ الرَّجُلِ بِأَخِيهِ تَرْكُ تَوبيخِهِ بِحَضْرَةِ مَنْ يَكْرَهُ» از نشانههاى مدارا كردن آدمى نسبت به برادرش، ترك سرزنش او در حضور كسى است كه ناپسند مىدارد.
براى امام عليه السلام پارچههاى قيمتى فرستادند. در راه، دزد آنها را به سرقت برد. حمل كننده پارچهها ماجرا را به وسيله نامه به اطلاع آن حضرت رساند. حضرت به خط خويش مرقوم كرد: «انَّ انْفُسَنا و امْوالَنا مِنْ مَوَاهِبِ اللَّهِ الْهَنِيئَةِ وَ عَوارِيهِ المُسْتَوْدَعَةِ، يُمَتِّعُ بما مَتَّعَ مِنْها فِى سُرُورٍ وَ غِبْطَةٍ وَ يَأْخُذُ ما اخَذَ مِنْها فِى أَجْرٍ وَ حِسْبَةٍ. فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلى صَبْرِهِ حَبِطَ أجْرُهُ و نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ ذلِكَ.»
جان و مال ما از مواهب خوشايند الهى است كه همچون امانتى به ما سپرده شده است. آنچه در خوشى و سرور از آن بهره گرفته شده به ما فايده مىرسانند و آنچه از ما بگيرند، داراى مزد و پاداش است. بنابراين آن كه بىقرارى را بر صبر مسلّط گرداند، اجرش از بين مىرود و ما پناه بر خدا مىبريم از آن كه چنين گردد.
ج - رهنمودهاى اخلاقى- تربيتى
مراقبه دائمى
شخصى به امام جواد عليه السلام عرض كرد: مرا نصيحت فرما. امام فرمود: آيا مىپذيرى؟ آن شخص عرض كرد: بلى، امام فرمود:«تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ اعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ وَ خَالِفِ الْهَوَى وَ اعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَيْنِ اللَّهِ فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُون» صبر را پيشه خود ساز و با فقر بساز و از تمايلات نفسانى دورى كن و با هواى نفس مخالفت كن و بدان كه تو هيچگاه از چشم خداوند دور نمىشوى. حال دقت كن چگونه بايد باشى؟
تأخير توبه
«تَأْخِيرُ التَّوْبَةِ اغْتِرارٌ وَ طُولُ التَسْوِيفِ حَيْرَةٌ وَالْاعْتِلالُ عَلَى اللَّهِ هَلَكَةٌ وَالاصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ امْنٌ لِمَكْرِ اللَّهِ (و لا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّه الَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ
تأخير در توبه موجب غرور مىگردد و ادامه گناه و امروز و فردا كردن سبب جرأت بر گناه و سرگردانى است. شرك به خدا و دورى از او سبب هلاكت مىشود. اصرار بر گناه موجب احساس ايمنى از مكر و تدبير حق در انتقام است ونبايد آدمى از مكر خدا غافل باشد؛ زيرا در قرآن مىفرمايد: «جز زيانكاران خود را از مكر (و مجازات) خدا ايمن نمىدانند!
نياز مؤمن
«الْمُؤْمِنُ يَحْتاجُ الى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفِيقٌ مِنَ اللَّهِ، وَ وَاعِظٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٌ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ» مؤمن به سه چيز نياز دارد: توفيق الهى، موعظه درونى و قبول نصيحت.انسان براى رشد و تكامل معنوى به سه عامل مهم نيازمند است:اول، توفيق ربانى؛ زيرا اگر خداوند انسان را توفيق ندهد و هدايت نكند سعادتمند نخواهد شد.دوم، واعظ درونى كه همان عقل نصيحت گر است و بايد هر لحظه انسان را تذكر دهد و عنان نفس اماره را داشته باشد كه خودسرى نكند.سوم، حالت نصيحت پذيرى داشته باشد تا نصيحت ديگران را قبول كند
تامل در بيان
امام جواد عليه السلام فرمود:«إِظْهَارُ الشَّيْءِ قَبْلَ أَنْ يُسْتَحْكَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ» آشكار كردن چيزى (كارى) پيش از استحكام آن موجب خرابى آن مى شود.
با حيوانات
على بن اسباط مى گويد: همراه ابوجعفر عليه السلام از كوفه خارج شدم. آن حضرت بر الاغى سوار بود در راه به گلهاى از گوسفندان رسيديم ناگهان گوسفندى كه مى چريد گله را ترك كرد و در حالى كه صدا را در گلو پيچانده بود نزد امام جواد عليه السلام آمد. آن حضرت به چوپان فرمود: اين گوسفند از تو شكايت مى كند كه تو براو ستم مى كنى و همه شير او را مى دوشى و هنگامى كه غروب به خانه مى رود صاحبش شيرى در پستان آن نمى بيند. اگر از اين به بعد به اين حيوان ظلم نكنى كه هيچ وگرنه از خداوند مى خواهم كه عمر تو را كوتاه كند. چوپان گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لا الهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ وَصيُّهُ» پس ادامه داد از تو مى خواهم بفرماييد كه از كجا اين مطلب را فهميدى. امام جواد عليه السلام فرمود: ما خزانهدارعلم خدا، معدن حكمت او، وصى انبياء الهى و بندگان مكرّم خداونديم.
نمونه اي از مناظرات علمي حضرت
يكى از شيوه هايى كه امام جواد عليه السلام براى تثبيت امامت خود از آن بهره مى گرفت، صدور برخى فتواها بود كه زمينه شهادت امام را نيز فراهم نمود؛ از جمله فتوايى كه امام در مورد چگونگى قطع دست دزد صادر كرد:
«رُزقان» كه يكى از دوستان «ابى دُؤاد» است گزارش مى دهد كه روزى ابى دؤاد از مجلس معتصم - خليفه عباسى - برگشت، در حالى كه بسيار غمگين و افسرده بود. علت ناراحتى اش را از او جويا شدم. گفت: امروز آرزو كردم كه كاش بيست سال پيش مرده بودم. پرسيدم: چرا؟ گفت: به خاطر آن چه از ابوجعفر(امام جواد عليه السلام) در مجلس معتصم بر سرم آمد! گفتم: جريان چيست؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف كرد و از خليفه(معتصم) خواست كه با اجراى كيفر الهى او را پاك سازد. خليفه همه فقيهان را جمع كرد و محمد بن على(امام جواد عليه السلام) را نيز فرا خواند، سپس از ما پرسيد: دست دزد از كجا بايد قطع شود؟ من گفتم: از مچ دست. گفت: دليل آن چيست؟ گفتم: چون منظور از «دست» در آيه «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ»از انگشتان تا مچ دست است.
گروهى از فقها نيز با من در اين رأى موافق بودند. سپس معتصم به محمد بن على(امام جواد عليه السلام) گفت: نظر شما چيست؟ او گفت: اينان در اشتباهند، زيرا فقط انگشتان دزد بايد قطع شود! معتصم گفت: به چه دليل؟ گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مى پذيرد: پيشانى، دو كف دست، دو سر زانو، دو انگشت بزرگ پا. بنابراين، اگر دست دزد از مچ قطع شود، دستى براى او نمى ماند تا سجده نماز را به جا آورد. همچنين خداى متعال مى فرمايد:«وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ للَّهِِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»و آنچه براى خداست قطع نمى شود. معتصم جواب محمد بن على را پسنديد و دستور داد انگشتان دزد را قطع كنند و ما نزد حضار بى آبرو شديم.
اين شكست «ابى دؤاد» در صدور فتوا، موجب شد كه كينه امام جواد عليه السلام را به دل بگيرد. لذا نزد معتصم رفت و گفت: از باب خيرخواهى به شما مى گويم كه جريان چند روز قبل به صلاح حكومت نبود، زيرا در حضور همه دانشمندان و مقامات مملكتى، فتواى ابوجعفر را بر فتواى ديگران ترجيح داديد. اين خبر ميان مردم منتشر شد و خود دليل قاطعى بر حقانيت او نزد شيعيان و تثبيت امامتش گرديد.
معتصم كه زمينه ابراز هر نوع دشمنى با امام را در نهاد خود داشت، از سخنان «ابى دؤاد» تحريك شد و در صدد قتل امام برآمد.
شهادت امام جواد علیه السلام
معتصم كه مى ديد مكر و حيله هايش درباره امام جواد عليه السلام به خودش بازگشته و تدبيرش نتيجه عكس داده است، همان طرحى را كه پيشينيان او درباره نياكان و سلف صالح آن حضرت به كار گرفته بودند، يعنى به شهادت رساندن امام علیه السلام از راه خوراندن سم، در پيش گرفت.
دستگاه خلافت قبل از آن هم در پى مسموم كردن امام عليه السلام برآمد امّا تا آن زمان موفق به اجراى نقشه شوم خود نگشته بود.
«محمد بن قاسم» مىگويد: پدرم از «عمر بن فرج» شنيد كه مى گفت: از ابوجعفر چيزى را شنيدم (و ديدم) كه اگر برادرم محمد مى ديد كافر مىشد. پرسيدم: آن چيست؟
گفت: روزى در مدينه خدمت آن حضرت بودم، غذايى آوردند. امام جواد علیه السلام فرمود از آن غذا نخوريد، زيرا مسموم است. سپس دستور داد نانوا را احضار كردند. حضرت او را مورد عتاب قرار داد و فرمود: به دستور چه كسى غذاى مرا مسموم كردى؟ او گفت:
فدايت شوم، به دستور فلانى.
آنگاه حضرت دستور داد غذاى مسموم را بردند و غذاى ديگرى آوردند.
معتصم اين بار كسى را براى اجراى اين توطئه انتخاب كرد كه يقين داشت به وسيله او به هدف پليد خود مى رسد و او مأمور و جاسوس ويژه دستگاه خلافت در اندرون خانه امام يعنى: «ام الفضل» دختر «مأمون» بود.
وقتى از سوى معتصم با دستيارى «جعفر بن مأمون» اين مأموريت به او پيشنهاد شد پذيرفت چه آن كه آنان نقطه ضعف او را مى دانستند و «ام الفضل» از ابتداىِ زندگى با آن حضرت ناراضى بود و در طول مدّت زندگى مشتركش با پيشواى نهم عليه السلام بارها شكايت و سعايت آن حضرت را نزد پدرش مأمون برده بود.
در تاريخ، منشأ كينه و دشمنى «امّ الفضل» نسبت به امام جواد عليه السلام، علاوه بر جنبههاى اعتقادى و سياسى دو چيز ذكر شده است:
يكى ازدواج امام نهم علیه السلام با «سَمانَهْ مغربيّه» مادر امام هادى عليه السلام و احترام و تجليل او و برترى دادن او بر «امّ الفضل» و ديگرى عقيم بودن وى.
«امّ الفضل» زهر دريافتى از معتصم را در انگور قرار داد و خدمت امام جواد علیه السلام آورد و آن حضرت را مسموم ساخت. هرچند او پس از اين كه امام از آن انگورها خورد (به ظاهر) پشيمان شد و شروع به گريه كرد امّا به منظورِ پليد آنان جامه عمل پوشاند.
امام عليه السلام در آخر ذيقعده، سال 220 هجرى، در حالى كه 25 سال از عمر پربركتش مى گذشت به شهادت رسيد و پيكر پاكش در كنار نياى بزرگوارش حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در قبرستان قريش در بغداد به خاك سپرده شد.
بارگاه ملكوتى اين دو پيشواى معصوم عليهما السلام هم اكنون به «كاظِمَيْن» معروف است و زيارتگاه و كعبه آمال شيفتگان حق و دوستداران مكتب امامت و ولايت است.
صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه و ابنائه
برگرفته از وبلاگ گوهرمعرفت(نوشته حجه الاسلام و المسلمین استادمحمد شاهرخ)