• تماس  

زندگی به سبک امام خمینی(ره)

19 بهمن 1393 توسط توکلی

* به جاي بفرماييد، بسم الله مي‏‌گفتند.

* امام(ره) به خداوند خيلي اتكا داشتند. وقتي جريان يك توطئه خطرناك را به گوش امام رساندند، فرمود: اينها چه مي‏گويند؛ پيروزيِ ما را خدا تضمين كرده است.

* يكي از دوستان صميمي امام در رابطه با حكم دادگاه شخصي به امام مراجعه و تقاضای توصیه داشت. امام فرمود: با تمام ارادتي كه به شما دارم، چون حكم خداست، نمي‏توانم توصيه كنم.

* در خرداد 42 در سخنراني فيضيه فرمود: آن مردك در مدرسه فيضيه، حالا اسمش را نمي‏برم، آن وقت كه دستور دادم گوش هايش را بِبُرند اسمش را مي‏برم.

دو روز بعد امام دستگير شدند. سرهنگ مولوي وارد اتاق امام شد. با لحن مسخره آميزي گفت: آقا! تازگي دستور نداده‏ ايد، گوش كسي را ببرند؟. امام بعد از چند لحظه سكوت با لحني مطمئن فرمود: هنوزدير نشده است!.

پس از مدتي كوتاه سرهنگ به يكي از مناطق دور افتاده منتقل و به صورت مرموزي کشته شد.

* در ايام موشك باران، دكتر عارفي از امام پرسيد: آیا وضع خوابتان فرق كرده یا كم نشده است؟. امام فرمود: نه. دوباره پرسيد: هيچ فرقي نكرده؟. فرمود: نه.

* افراد زيادي از امام طلب بخشش مي‏كردند به خاطر توهين و… . ايشان مي‏فرمود: او را بخشيدم.

* وقتي 4 نفر از علماي قديمي تهران قرار بود به جماران بيايند؛ بر خلاف هميشه لباس كامل پوشيده و فرمود: مواظب باشيد، معطل نشوند و به استقبال آنها رفته و با همه معانقه كردند. ‏

* معمولا هنگام قدم زدن يا قرآن تلاوت مي‏كردند يا ذكر مي‏گفتند و يا راديو گوش مي‏كردند.

*من قرآن را تبرک کنم؟!

* براي تبرّك، چيزهايي را مي‏آوردند به خصوص براي رزمندگان؛ يك دفعه وقتي فهميدند، پاكت آورده شده، محتوي قرآن هايي است كه چند سوره در آن نوشته شده با لحني تند و عتاب‏ آميز فرمود: من قرآن را تبرك كنم؟!؛ اين چه كارهايي است كه مي‏كنيد!.

* برای عزت مسلمين حساسيت داشت؛ دوست نداشت، غير مسلمين آقا شوند. در جواب كانون پرورش فكري كه سوال كرده بودند: خريدن كتاب براي كودكان از كشورهاي خارجي چطور است؟. فرمود: حتي الامكان از كتاب هايي باشد كه مسلمانان نوشته‏اند و چنانچه لازم بود و كتابي خيلي خوب بود به شرط آنكه تاييد غيرمسلمين نشود، اشكال ندارد.

*توجه ویژه به اوقات نماز

* در حال مصاحبه با خبرنگاران خارجي در پاريس به محض بلند شدن صداي اذان سكّو را ترك كردند.

* از ايشان پرسيدند: كدام علم را بيشتر دوست داريد؟. فرمود: علم فقه را. يكي از اطرافيان گفت: فقه كه چيزي ندارد. فرمود: نخوانده‏ اي. عرض كرد: چرا خوانده ‏ام. فرمود: پس نفهميده ‏اي!.

* آقاي كوثري مي‏گويد: پس از شهادت آقا مصطفي به نجف رفتم. اطرافیان گفتند: تاكنون امام گريه نكرده است؛ تو كاري كن تا امام بگرید. وی مي گويد: مدت زيادي با آيات و روايات و احاديث از مصيبت فرزند گفتم. ايشان مثل كوه نشسته و خم به ابرو نياوردند. اما به محض اينكه روضه را شروع كردم به شدت شروع به گريستن كرد.

*توصیه اکید به دولتمردان

* پيوسته به هيئت دولت مي‏فرمود: طوري كار كنيد كه بتوانيد براي مردم توضيح دهيد. كاري نكنيد كه نتوانيد براي مردم توضيح دهيد.

* همیشه مي‏فرمود: اميدم به طبقه جوان، دانش ‏آموزان و دانشجويان است. جوان هاي حزب الله لبنان را به نام تاييد كردند با اينكه هيچ گروه و حزبي را به نام تاييد نمي‏كردند.

*لطیفه‌ای شیرین از امام

* يك مثال شيرين: امام فرمود: پدري، فرزندش را به مكتب خانه برد. شاگرد دعا كرد، استاد بميرد. از اتفاق استاد مُرد. پدر او را به مكتب خانه‏ اي ديگر بُرد؛ اما او پيوسته دعا مي كرد، استاد بميرد. روزي پدرش به او گفت: تو بايد دعا كني، پدرت بميرد؛ چون تا من زنده ‏ام، دست بردار نيستم.

حال اين خارجي ‏ها و پيروانشان بايد دعا كنند: اين سلاح الله اكبر از ملت ما گرفته شود و اين دعا هم كه مستجاب نيست و الا من نباشم باز خود ملت هست.

*شرط امام برای حضور در کلاس درس ایشان

* روزي در مسجد سلماسي به شاگردان فرمود: اگر مي‏خواهيد به درس من بياييد، بايد منظم باشيد و تمامتان جلو درب مسجد به هم برسيد؛ حتي فاصله منزل تا مسجد را بايد حساب كنيد.

* در نجف چند مرتبه فرمود: خرماي خشك مي‏خواهم؛ پرسيديم براي چه؟. فرمود: براي مطالعه شب ها كه تا دير وقت مطالعه مي‏كنم؛ وقتي خواب مرا فرا مي‏گيرد در دهانم باشد كه جلو خواب را بگيرد.

يكي از پزشكان قم مي گويد: به من خبر دادند، امام دچار ناراحتي قلبي شده‏ اند. خودم را به بالين ايشان رساندم. فشار خون 5 بود. پس از ساعتي كه حالشان بهتر شد، آماده حركت شدند تا نماز بخوانند. گفتم: شما در فقه مجتهديد و من در طبّ. حركت شما به فتواي طبّيِ من حرام است؛ بايد خوابيده نماز بخوانيد. ايشان با دقت به نظر من عمل كردند.

منبع: از یادداشت های حجت الاسلام والمسلمین قرائتی

 نظر دهید »

روزهای انقلاب و خاطرات زنان مبارزآن دوران

19 بهمن 1393 توسط توکلی

مادرم برای آمدن امام به ایران “شعله زرد” نذر کرده بود
مرضیه ریاحی یکی دیگر از زنانی است که هنوز هم با گذشت چندین سال از آن دوران دست از فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی خود برنداشته است در مورد خاطراتی که از دوران پیروزی انقلاب اسلامی به یاد دارد می گوید: سالهای 1356و1357 بود در مقطع راهنمایی در حال تحصیل بودم. پدرم کارمند ژاندارمری بود یک روز طبق عادت همیشگی به همراه خانواده‌ام به منزل عمویم رفتیم عمه‌ها، عموها و فرزندانشان آمده بودند چون تعدادمان زیاد بود در حیاط فرش پهن کردیم.
هرکدام مشغول کاری بود پسرها عکسی در دست داشتند و در مورد آن پچ پچ می‌کردند کنجکاو شدم که بدانم آن عکس کیست؟ شب شد، به خانه برگشتیم از یکی از برادرانم پرسیدم: «آن عکس مربوط به چه کسی است؟ به من هم بگویید قضیه چیست؟» چیزی نگفت. خیلی اصرار کردم تا اینکه جواب داد اگر چیزی نپرسی برایت توضیح می‌دهم و درمورد امام خمینی(ره) شروع به صحبت کرد تحت تأثیر قرار گرفتم با هر جمله‌ای که می‌شنیدم احساس می‌کردم شیفته‌ی شخصیت امام می‌شوم، سپس چند عکس سیاه و سفید از امام خمینی(ره) به من داد و قرار شد آنان را بین بچه‌ها پخش کنم.
یادم است که عکس‌های امام(ره) را زیر چادرم پنهان کرده بودم و بین بچه‌ها پخش می‌کردم و برای آمدن امام به ایران لحظه شماری می‌کردم اوایل بهمن بود که از صدا و سیما اعلام شد که امام از پاریس به ایران خواهد آمد دلهای همه مردم ایران در سینه می‌تپید روز 12 بهمن فرا رسید شورو شوق خاصی در بین خانوادمان بود و از طریق تلویزیون ورود امام را تماشا می کردیم مادرم هم در حیاط در حال پختن شعله زرد بود او آن قدر امام را دوست داشت که برای آمدنش شعله زرد نذر کرده بود که بین همسایه‌ها تقسیم کند هر چند لحظه از حیاط، داخل اتاق می‌آمد و می‌گفت: بچه‌ها امام آمد. ما هم می‌خندیدیم و می‌گفتیم: نه مادر شعله زردت نسوزد. همه ما خواهر و برادر‌ها جلوی تلویزیون نشسته بودیم و به آن چشم دوخته بودیم هیجان زیادی داشتیم تا اینکه یکدفعه سرود انقلابی «خمینی ای امام – خمینی ای امام» شروع شد چندین بار این سرود را می‌خواندیم حال و هوای دیگری داشتیم دل تو دلمان نبود .
فکر می‌کردیم در تهران هستیم با صدای بلند همراه گروه سرود در تلویزیون این شعر را می‌خوانیم با صدای پدر به خودمان آمدیم. آرام تر، فکر همسایه‌ها را هم بکنید. این‌قدر جیغ نزنید خلاصه آن روز هیچ وقت از یادم نمی‌رود. انقلاب به پیروزی رسیده بود ولی هنوز بعضی ناآرامی‌ها در شهر زاهدان دیده می‌شد.
آن‌زمان در کلاس اول دبیرستان فاطمیه درس می‌خواندم. مسئولین، دانش‌آموزان را در مصلی جمع کرده بودند و قرار بود آقایی برایمان سخنرانی کند همه دور تا دور مصلی نشسته بودیم که صدای شلیک گلوله‌ای بلند شد با شنیدن اولین صدای شلیک گلوله، همه‌ی دانش آموزان پراکنده شدند و بعضی از آنها کیف‌ها و کفش‌هایشان کف خیابان جا مانده بود شروع کردم به دویدن، خودم را به دبیرستان رساندم در حالی که نفس نفس می‌زدم اطرافم را نگاه کردم برادرم را ندیدم. آخر او همیشه به دنبالم می‌آمد. مدتی همانجا ایستادم خبری نشد به طرف خانه حرکت کردم در نزدیکی خانه یکی از همسایگان را دیدم گفت:«خبر داری ضد انقلابیون برادرت را اسیر کرده‌اند؟»
قلبم از جا کنده و پاهایم سست شد گفتم: آخه آخه…کجا بردنش؟ به خانه نرفتم و خودم را به محل کار پدرم رساندم. پدرم با دیدنم شوکه شد و گفت دختر تو اینجا چه‌کار می‌کنی! برادرت کجاست؟ قضیه را برای پدرم تعریف کردم او هم فوراً ماشین همکارش را گرفت و من را به خانه رساند و خودش رفت آنقدر پی‌گیری کرد تا اینکه فهمید برادرم در کوچه‌های اطراف خیابان خیام توسط ضدانقلابیون و اشرار بازداشت شده خلاصه بعد از 48 ساعت پدر همراه برادرم به خانه برگشت درب خانه که باز شد همه در حالی که اشک به روی گونه‌هایمان جاری بود به طرف برادرم دویدیم سر و صورتش بسیار زخمی و خون آلود بود.
فقط به خاطر اینکه پوستری از امام(ره) را روی شیشه‌ی ماشینش چسبانده بود او را اسیر کرده بودند آن‌زمان ضد انقلاب و اشرار تمام سعی‌شان این بود که از وحدت شیعه و سنی جلوگیری کنند که هیچ‌گاه موفق به این کار نشدند.

 نظر دهید »

به مناسبت دهه فجر ( روایت فرح از فرار شاه )

15 بهمن 1393 توسط توکلی

دههٔ فجر انقلاب اسلامی به روزهای ۱۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گفته می‌شود که طی آن رهبر کبیر انقلاب آیت الله سید روح‌الله خمینی بعد از تبعید پانزده ساله در دوازدهم بهمن سال ۱۳۵۷ به ایران وارد و در نهایت با اعلام بی‌طرفی ارتش شاهنشاهی، سلطنت پهلوی در بیست و دوم بهمن ماه منقرض شد و انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید.


روایت فرح از فرار شاه/ ماه‌ها بود خواب راحت نداشتیم
ساعت دو بعد از ظهر 26دی ماه بود که خبر فرار شاه از رادیو پخش شد، فریاد شادمانی مردم ایران به هوا رفت، چراغ اتومبیل ها روشن شد، برف پاکن ها به رقص درآمدند، بوق ها به راه افتاد، و غلغله شهر های ایران را برداشت.برخی عکس شاه را در اسکناس درشت پانصد تومانی و هزار تومانی سوراخ کرده بودند و بر دست گرفته بودند. جمعی نیز عکس های حضرت امام خمینی (ره) را بین سرنشینان اتومبیل ها پخش می کردند.پس از شکست جمشید آموزگار، جعفر شریف امامی و ازهاری در اداره کشور و مهار كردن خشم و نفرت مردم نسبت به حکومت پهلوی، شاه آخرین تیر خود را رها كرد و سعی كرد با انتخاب یكی از اعضای جبهه ملی كه به ظاهر از مخالفان شاه باشد، خشم مردم را فرو نشاند. به همین جهت شاپور بختیار به شرط گرفتن اختیارات كامل و خروج شاه از كشور بعد از رای اعتماد مجلس به دولت، نخست وزیری را پذیرفت.
سرانجام در روز 26 دی 1357 محمد رضا شاه مجبور شد ایران را به سمت کشور مصر ترك كند، و این در حالی بود كه حتی نزدیك ترین حامیان و اربابانش هم از پذیرفتن او امتناع كردند.

ادامه »

 نظر دهید »

ایام الله دهه فجر

12 بهمن 1393 توسط توکلی

دانلود فایل صوتی

 1 نظر

ایام الله دهه فجر

12 بهمن 1393 توسط توکلی

 

 1 نظر
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم مامور برای خدمت زهرائیم روزی که تمام خلق حیران هستند ما منتظر شفاعت زهرائیم...

موضوعات

  • همه
  • انوار قرآن
  • انوار عترت
  • مقام معظم رهبری
  • پارسایان
  • سبک زندگی اسلامی
  • کلام بزرگان
  • آداب الطلاب
  • نکات اخلاقی
  • احکام
  • یار مهربان(معرفی کتاب)
  • دانستنی ها
  • مقالات عمومی
  • یادداشت ها
  • دلنوشته
  • مناسبت ها
  • همه
  • نقش زنان در فرهنگ سازی حادثه عاشورا
  • دهه فجر

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

اوقات شرعی

وبلاگکد اوقات شرعیاوقات شرعی اراک

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی

همراه با قرآن

آیه قرآن تصادفی

کد دانشنامه مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

وصیتنامه شهدا

وصیت شهدا

مراجع معظم تقلید

خبرنامه

غیبت امام زمان...

کد برای وبلاگ بلاگفا :: قالب وبلاگ :: کد آهنگ وبلاگکد ثاینه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگحب العباس :: کرامات حضرت ابوالفضل

جستجوی گوگل

در كل اينترنت
در اين سايت
ميان صفحات فارسي


<

لحظات انتظار

ساعت فلش مذهبی

پخش زنده اماکن متبرکه

پخش زنده حرم

کدموس

دوست قرآني

برو بالا


Up Page
کد پرش به بالای صفحه وب

آمار بازدید

کد آمارگیر

کد وضعیت یاهو

یاهو-بلاگفا-یاهو-وبلاگ

ذکر صلوات

بارش مهدی

رهبرم

دهه فجر

کد لوگو حمایتی دهه فجر

  • تماس