انقلاب آمد پدید...
16 بهمن 1392 توسط توکلی
اولین باری بود که میتونست از نزدیک ببینش…
درسته که همیشه یکی از عکسهای قشنگش رو توی جیب نگه میداشت، ولی این دیدار، با اون دیدن خیلی فرق میکرد.
هم خوشحال بود، هم نگران …
هم هیجان داشت و هم میلرزید …
در لحظاتی کوتاه، همهی حسهای مختلف و شاید متناقض رو تجربه کرد.
صدای صلوات بلندی که توی فرودگاه پیچید، اون رو به خودش آورد.
سیمای زیبا و آرامی که منتظرش بود، توجهش رو جلب کرد.
چند لحظه کوتاه نگاه کرد و بعد با گروه سرود شروع کرد:
خمینی ای امام، خمینی ای امام |
خمینی ای امام، خمینی ای امام |
ای مجاهـــد ای مظهــــر شـرف |
ای گذشــته ز جان در ره هـــدف |
هـــر زمان میرسد از تـو این ندا |
ای اسـیران و مستتضعفان به پا |
زیر بار ستـــم، زندگی بس است |
نزد طاغوتیان، بندگی بـس است |
بود شــعار تو، به راه حـــق قیام |
ز ما تو را درود، ز ما تو را ســـلام |
…